✅
داستانیجالببرایزنوشوهرها🔰
ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش درﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ میکردﻧﺪ. شبی ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪای ﺑﺮایش ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮ و ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰنآﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ نمیتواﻧﻢ ﺑﺨﺮم، ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم.
ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد...
ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آن روز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎمﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪای ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ و ﺑﻪﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ
اما ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ و فروخته اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ نویی برای ﺳﺎﻋﺖ او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ...
لحظاتي هردو ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت و اشکرﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ کردﻧﺪ.
اما
اشکهاﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧبود ﮐﻪ ﮐﺎر و پولشان ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ، بلکه
ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام به دﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی و خوشحال کردن دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ....
💠 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄💠
👌پیامبر رحمت صلیاللهعلیهو اله:
خداوند بهزنان مهربانتر از مردان است. هیچ مردی نیست که زنی از محارم خود را خوشحال و شادمان سازد، مگر اینکه خداوند درروز قیامت او را شادمان گرداند
📚اصول کافی، ج۶،ص۶
💠 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄💠
🆔باکانالزندگیشیرینوالهیهمراه باشید
هرروزیکدرساخلاقی،تقدیمتان میکنیم🔰🌹🌹🌹🌹
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─