محمد خطیبی| ۱
▪️
گروهان هایی که نجات پیدا نکردند!
بسم رب المکبل الاسیر
شب ۱۲ اسفند ۱۳۶۵، در ادامه ی عملیات کربلای ۵، در منطقه ی شلمچه با همرزمان گردان مالک ۲، وارد عملیات شدیم. در مسیر عملیات، نفربر حامل گروهان های ما در میدان مین گرفتار شدند. عراقی ها متوجه حضور ما شدند و ما را با تیربار و آر پی چی و دیگر سلاح ها هدف قرار دادند. از یک طرف آتشباری بعثی ها و از دیگر سو، زمین پر از مین خصوصا «مین گوجه ای ضد نفر» تعدادی از دوستان از جمله، «مازیار» دستیار گردان، در همان میدان مین شهید شدند .تعدادی هم با همه مه آلودگی هوا و خیسی زمین باران خورده با هر طریقی شد خود را از میدان مین نجات دادند اما پس از نجات تقریبا ساعت ۲۲ به بعد به دلیل فضای مه آلود و نبود قطب نما ما با حدس و گمان ارشد های گروهان به جای برگشت به سمت نیروهای ایرانی به سمت بصره روانه شدیم. نزدیک سحر در یک منطقه پر از سنگر ها کوتاه که تا کمر خم داخل می شدیم قرار گرفتیم. نماز مستحبی شب رو نشسته در سنگرها خواندیم، در سرگردانی بودیم که هوا گرگ و میش شد و دشمن از دو طرف بر ما مسلط شد و تک تیراندازها ما را به آسانی هدف می گرفتند از این جهت بود که مجبور شدیم بدون یافتن قبله نماز واجب صبح را که بطور عادی واجب بود ایستاده بخوانیم نشسته بخوانیم. بعد از نماز همچنانکه برای نجات خود، مسیری را طی می کردیم، عباس نوری معاون گروهان که جلویم بود هدف قرار گرفت و شهید شد در همین حین گلوله ای هم به کلاهخود من خورد و باعث شد که از کنار گوشم خون از سرم جاری شد و لباسم را پر خون کرد. سپس در یک مکانی که پر از گل و لای بارندگی بود استراحت می کردیم که دومین گلوله بر شانه ی راستم نشست و مرمی آن کنار ستون فقرات کمرم نشست که هنوزم در همان جا قصد وطن کرده و مانده است. الحاصل، با طلوع خورشید، روزهای اسارت ما هم شروع شد و توسط نیروهای خط مقدم بعثی ها به اسارت در آمدیم و اسارت ما از ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ شروع شد و پس از ۴۲ ماه و ۱۲ روز در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شدیم.
آزاده تکریت ۱۱
@taakrit11pw65
#محمد_خطیبی