🍂 دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ۲۳ سید فالح سید السادات ┄┅┅❀┅┅┄ 🔸بیستم آذر ماه بود، عده‌ای آمدند و گفتند: دکتر در عباسيه منتظر شماست، فوراً حرکت کن. با خودرو جیپی که داشتم نزد او رفته و داخل سنگر شدم. او در حال مطالعه نقشه‌ها و عکس‌های هوایی بود و هر موردی که می دید، دستوراتی را به شهید سرگرد رستمی می‌داد. او بر این نکته تأکید می‌کرد و می‌گفت: به نیروها بگویند، هرگز دشمن را آرام نگذارند تا احساس کند هر آن ما به او می‌تازیم؛ چون صحبت او با شهید سرگرد رستمی پایان یافت رو به من کرد و با زبان عربی گفت: «سید، دشمن شهرهای شما را اشغال کرده، مزارعتان را آتش زده است. بسیاری از جوانان شهید و مجروح گردیدند و ده‌ها هزار مردم این دیار راهی شهرهای دور شده‌اند. بی آنکه چیزی را از دست رنج خویش با خود برده باشند. من در منطقه کرخه کور و طراح شاهد فداکاری مردم این منطقه بوده‌ام. شما شجاعانه به من کمک کرده‌اید اما باز می‌خواهم تلاش بیشتری را انجام دهید و مردم را به حمله و شبیخون علیه دشمن متجاوز تشویق کنی. من گفتم: هر چه در توان داشته‌ام را انجام داده‌ام و در آینده هم کوتاهی نمی‌کنم. جوانان بسیجی عشایری در خدمت شما هستند و با آقای سرگرد رستمی همکاری می.کنند و همه محورهای جبهه را طی کرده و اطلاعات مهمی را به ما می‌دهند که در اختیار شماست. دیگر چکاری از دست من ساخته است تا انجام دهم؟ دکتر چمران گفت: من از کمک شما راضی هستم. هم اکنون ده‌ها نفر از نیروهای ما را غذا می‌دهید و حسینیه‌ات را در اختیارم گذاشتی اما باز می‌خواهم به روستاهای اطراف بروی و از بین افراد مستعد، نیرو جمع کنی و ما بتوانیم در تمامی محورها در برابر دشمن نیرو متمرکز کنیم. زیرا دشمن از امکانات جنگی زیادتری برخوردار است و هر آن ممکن است حمله کند و ما نباید غافلگیر شویم. ما برای راندن دشمن از دو نیروی موجود و عظیم در داخل کشور استفاده باید بکنیم. نیروی اوّل توده‌های بزرگ و سیل آسای مردم که هم وارد اهواز گردیده و باید سازماندهی گردند و دیگر ارتش که نیروی کلاسیکی برای دفاع است. برای سرکوبی این متجاوزین است که در خانه ما و سرزمین ما نفوذ کرده‌اند لذا باید بسیج شویم. شما مردم اهواز و منطقه حمیدیه و طراح و کرخه کور بایستی هر چه سریعتر آماده شوید. ما سلاح را به شما می‌دهیم و شما از خانواده‌های خودتان دفاع کنید. من به خوبی گفته‌های دکتر شهید چمران را درک می‌کردم. او کلمات خودش را با همه وجودش و از اعماق دلش بیان می‌کرد. من گوش می‌دادم و از این که نیرو در اختیارم نبود سخت رنج می‌بردم. چاره نداشتم. به بعضی از روستاهای نزدیک رفته و سراغ جوانان را می گرفتم. عده‌ای را گرد آوردم و سخنان دلسوزانه و حماسی دکتر را برای آنان بیان کردم. آنها هم تعداد کمی بودند و برای نگهداری احشام باقی مانده بودند و بقیه جمعیت از منطقه‌های جنگی خارج شده و راهی شهرهای دور دست گردیده بودند. در هر حال آن عده آمدند و بعد از آموزش‌های چند روزه زیر نظر شهید سرگرد رستمی، در شناسایی و جمع آوری اطلاعات در مورد دشمن مورد استفاده قرار گرفتند» ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی خاطرات مردمی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90