🔴⚡️پا شو بابا!
🔺زیر بارش همه فشارها و تهدیدها و تحریمها، پا شو بابا! پا شو! من هستم! پسر کوچکت که نمرده، مردانه کنارت هستم، کمکت میکنم بر خیزی. غیرت را خودت یادم دادی. پا شو!
🔺بلند شو! اینجا حرم شاه «چراغه»! مرا آوردی که برخاستن را یاد بگیرم. یاد بگیرم سایه بر سر دارم، فراموش نکنم نور امام رضاع را. که هویت ایران را پر کرده از کلمه« لااله الا الله». و حول این کلمه بارگاهی ساخته که همه اش حرم است، همه اش بهشتی امن از همه زشتی ها و رذالتهای زورگوها «حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی».
🔺بلند شو! ببین چه مردی شدم برای خودم. کودک دهه نودی ات را ببین! این جا ایران است درش سرو میروید و لاله. پر است از قاسم ع و عبدالله ع، پر است از عزیزاللهی و بهنام محمدی و فهمیده، پر است از علی لندی، پر است از خونی که میجوشد...
🔺پا شو ببین دشمن آمده! همان که روسری از سر خواهرانم میکشید، همانکه نان و آب مان را بریده بود، همانکه درد بیکاری و خجالت بابا ها سر سفره غذا را چشانده بود، همانکه از سینهزنیها و اشک روضه هامان عصبانی بود، همانکه برادر دانشمندم را کشت همانکه تیرهای زهرآلود شهوت و بی غیرتی و بی ناموسی را به سوی جوانهای ما رها کرده بود، حالا اسلحه گرفته در دست و آمده کنار شاه «چراغ»، که چه کند؟ خون بریزد. چرا؟ چون آن روی سگش بالا آمده لابد. وقتی دید خواهرم روسری اش را سفت چسبید و بی حیا نشد، بابایم کمرش خم شد ولی حسین حسینش ترک نشد، مادرم بغض کرد ولی لقمه نان و غیرت درست کرد و در کیف «مدرسه» مان گذاشت.
🔺دشمن آمده تا یادم نرود دشمن دارم. تا یادم نرود اینها «عقیده» مرا میخواهند و نه هیچ چیز دیگر را. تا یادم نرود «حجاب» و «چادر» مادرم چند میارزد. تا یادم نرود آینده را خودم باید بسازم. دشمن آمده تا برخاستن را فراموش نکنم.نترس بابا!...
«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»
🔺پاشو بابا! قصه در و دیوار را تماشا میکنی؟ قصه مادری که زمین خورد تا ما زمین نخوریم؟
یا علی بگو! چیزی نمانده.
چیزی نمانده تا نام حسینش را در عالم فراگیر کنیم. و آن وقت اماممان بیاید و فریاد بزند
الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین قتلوه عطشانا....
و باز با روضه امام حسین ع باز هم قیامت کند! بیدارمان کند! همه را برخیزاند! و اینگونه آراممان کند! و بسوزاندمان! و این قصه سر دارز دارد...
پا شو بابا!
✍ علی مهدیان
مرکز تعالی مدیران انقلاب اسلامی