🔸رفیق موافق و مرافق جانم، پس از ایام دراز دوری، خسته از راه و چرخ در عالم، ناگهان سر رسید و مرا در بر کشید و گفت: فلانی! دنیا سراسر ابتلاست و هیچکس را از ابتلا گریزی نیست.
🔹آدم در این دنیا ناگزیر از درد است و درد دو تاست: درد «تن» که حجاب ندانستن است و حیوانت میکند و درد دانستن که تو را هر روز آدمتر خواهد کرد.
🔸سپس پاهای آبله زدهاش را نشانم داد و گفت:
دنیا میتواند «تن» باشد و «تن» میتواند عاقبت بودنت شود و درد تن میتواند درد عالمگیرت باشد، که خب همه چنین حیواناند.
🔹اما درد آدم، درد فهمیدن است، فهمیدن اینکه درد دنیا را مرگ درمان است، اما درد ندانستن را جز دانستن مرهم نخواهد شد و دانستن، همان «جدی نگرفتن» است.
🔸 فلانی! دنیا جدی نیست، نه آنکه نباید کار جدی در آن کرد، باید جدیاش نگرفت و در جدی نگرفتن، «تن» را رها کرد، اصلا کار جدی دنیا، یاد گرفتن همین «جدی نگرفتن» است. ته دنیا هیچچیزی نیست و هر هیاهویی بر سر ماجرای زندگی، آن آیندهی نیامده، مقام و شوکت و حشمت، حتی دانشی بدون دانستن، یا سوادی برای استاد خطاب شدن، دلبستن به هیچ است.
🔸فلانی! دنیا محل آسودن نیست، چه بسیارند آنها که دارایی فراوان دارند، اما آرام نیستند، که آرامش بزرگترین دارایی است و اتفاقا در گرو «جدی نگرفتن» است. هر چه کمتر جدی بگیریم، ابتلا کمتر است و ابتلای کمتر، آرامش بیشتری میسازد و فهم جدینگرفتن دنیا، مهمترین معرفت است.
🔹اگر آموختیم که جدی نگیریم، همهی دنیا و عقبی برای ماست که دانستنی بزرگتر از این نیست. رفیق، همین جا متوقف شد، سر به زیر افکند و در سکوت فرو رفت. پرسیدم: بعد؟ سر کمی بالا آورد و گفت: فلانی! «دانستن» هر چه گفتم در گرو «سکوت» است.
⚜
@lotfi74