🔴سخن كز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
قرآن، هم كلمه ی «بلاغ» را به كار برده است و هم گفته است «بلاغ مبین» ، آشكار و آشكاركننده. آن دعوت كننده ای، آن داعی و آن مبلّغی در هدف خودش به نتیجه می رسد كه بلاغش مبین باشد، بیانش در عین اینكه در اوج حقایق است ساده باشد، روشن باشد، عمومی فهم باشد، مردم حرفش را بفهمند و درك كنند.
آن آدمی كه قلمبه سلمبه حرف می زند و مردم هم در آخر به به می گویند [بلاغش بلاغ مبین نیست. ] گفت [شخصی بعد از بلند شدن از پای سخن یك سخنران ] خیلی به به می گفت كه نمی دانید چقدر خوب بود! از او پرسیدند بسیار خوب، خوب بود، چه گفت؟ گفت: من كه نفهمیدم. پس چه چیزش خوب بود؟ !
در سخن، اساس مطلب این است كه مستمع وقتی كه بلند می شود چیزی فهمیده باشد. بزرگترین یا یكی از شرایط داعی و مبلّغ این است كه مستمع وقتی كه برمی خیزد با دامنی پر برخیزد، واقعاً مطلبی را فهمیده باشد، و این از توانایی داعی و مبلّغ است.
بعضی خیال می كنند اگر كسی حرفهایش طوری بود كه نفهمیدند پس او خیلی حرفهایش [عالی است ] . نه، این جور نیست. پیغمبر هم اگر جایی صحبت می كرد، در اوجی می گفت كه بعد از چهارصد سال افراد به معانیی برخورد می كردند كه قبلیها نفهمیده بودند، ولی تمام آنهایی هم كه در مجلس پیغمبر نشسته بودند به اندازه ی خودشان می فهمیدند. خطبه های علی با آن اوجی كه دارد، در عین حال خطبههایی است كه همان كسانی هم كه در مجلس نشسته بودند به اندازهی ظرفیت خودشان از این سخنان استفاده می كردند و می فهمیدند.
❇️نُصح یا خلوص سخن
در قرآن راجع به ابلاغ و دعوت، كلمه ی «نُصح» از زبان داعیان الهی زیاد آمده است. نصح یعنی خیرخواهیِ به معنی خلوص، چون نصح در لغت عرب در مقابل غِشّ است.
وقتی كه در یك جنسی، در یك كالایی از غیر خودش قاطی كنند اصطلاحاً می گویند غشّ داخلش كرده اند.
نصح كه در مقابل غشّ است یعنی سخن باید خلوص داشته باشد، یعنی از كمال خیرخواهی طرف و از سوز دل برخاسته باشد.
آن كسی می تواند داعی الی اللّه و مبلّغ پیام خدا باشد كه سخنش نصح باشد، یعنی هیچ انگیزه ای جز خیر و مصلحت مردم نداشته باشد، سخنش از سوز دل برخیزد كه:
«اِنَّ الْكَلامَ اِذا خَرَجَ مِنَ الْقَلْبِ دَخَلَ فِی الْقَلْبِ وَ اِذا خَرَجَ مِنَ اللِّسانِ لَمْ یَتَجاوَزِ الْآذانَ» سخن كز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل، و سخنی كه فقط از زبان بیرون بیاید و دل از آن بی خبر باشد، از گوشهای مردم تجاوز نمی كند [1].
پی در پی پیغمبران می گویند: «وَ أَنْصَحُ لَكُمْ» [2]، «أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ» [3]، «إِنِّی لَكُما لَمِنَ اَلنّاصِحِینَ» [4]. همه اش سخن از این است.
وقتی كه موسی بن عمران با خدای خودش از سنگینی كار سخن می گوید، آن سنگینی فقط این نیست كه من می خواهم در مقابل فرعون با آن قدرت و جبّاریت سخن بگویم، پس كار سنگین است؛ نه، یك سنگینیهای دیگر است: خدایا مرا مدد كن كه موسایی باشم كه موسی دیگر در او وجود نداشته باشد، منی وجود نداشته باشد، خودی وجود نداشته باشد، انانیّتی وجود نداشته باشد، در نهایت خلوص بتوانم پیام تو را به مردم عرضه بدارم.
[1] این سخنها در ابلاغ پیام الهی هست ولی در ابلاغ پیامهای دیگر مطرح نیست.
[2] اعراف/62.
[3] اعراف/68.
[4] اعراف/21.
📚مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 150