✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاهم ❇️ خوارج؛ مولود حٓکمیت 🔸آیا بعد از رضایت‌دادن وعهدبستن و پیمان‌نوشتن برگردم؟ [ پس از اینکه شاهدان، معاهدهٔ حٓکمیت را امضا کرده و بر دو لشکر عرضه کردند، گروهی از سپاهیان من که بعدها به‌ خوارج مشهور شدند، پشیمان شدند و شعار «لا حکم‌ الا لله» سر دادند. آن‌ها معتقد بودند که حکم خدا دربارهٔ معاویه و اصحابش روشن است: یا باید کشته شده یا باید تسلیم ما شوند، و اگر حکمیت را پذیرفتیم، مرتکب خطا و گناه شده‌ایم. آن‌ها می‌گفتند: ما از گناهی که مرتکب شده‌ایم، توبه کردیم. از من نیز می‌خواستند که معاهدهٔ حکمیت را باطل اعلام کنم و‌ به دلیل پذیرش حٓکمیت توبه کنم که در غیر این‌صورت از من هم برائت می‌جویند! به‌آنان گفتم: ] 🔻وای بر شما! آیا بعد از رضایت‌دادن و عهدبستن و پیمان‌نوشتن، آن‌را بشکنم؟! مگر خداوند نمی‌فرماید: { وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ} (و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم‌ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار‌داده‌اید. به‌یقین، خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه‌ است.) [ اما آنان بر موضع نادرست خویش اصرار ورزیدند و مرا به شرک متهم کردند و از من تبری جستند! ] 🔸حٓکمیت گناه نبود؛ بلکه ناتوانی در‌ فهم و ضعف‌ در‌ عمل‌ بود [ دوتن از بزرگان خوارج به‌نام‌های زرعة‌بن‌برج‌طائی و حرقوص‌بن‌زهیر‌سعدی به نزد من آمدند و گفتند: لا حکم الا لله. من نیز تأییدکردم که لا حکم‌ الا‌ لله. حرقوص‌ گفت: از خٓطای خود توبه و حٓکمیت را نقض‌ کن و برای جنگ با دشمن، با ما همراهی‌کن تا به‌ ملاقات خدا بشتابیم. به‌ آن‌ها گفتم: ] 🔻من همین را می‌خواستم و شما به مخالفت با من برخاستید و معصیت کردید. اکنون بین ما و آنان قراردادی نوشته‌ شده‌ است و شروطی را تعیین و پیمان‌هایی را با یکدیگر امضا کرده‌ایم. و سپس همان «آیه ۹۱ سوره نحل» را‌ قرائت‌ کردم. [ حرقوص‌ ادعا‌ کرد: این گناهی‌است که باید از آن توبه کنی! به‌او پاسخ‌دادم: ] 🔻پذیرش حٓکمیت گناه‌ نبود؛ بلکه ناتوانی در فکر و فهم‌ و ضعف‌ در رفتار و عمل‌‌ شما بود و شما‌ خود می‌دانید که من در آن اوضاع به‌ شما تذکر دادم و شما را از پذیرفتن حٓکمیت برحذر داشتم. [ زرعة ادامهٔ سخن‌ را در دست‌ گرفت و گفت: اعلام می‌کنم‌ ای علی، به‌ خدا سوگند، اگر حکم‌ داوران را در‌حٓکمیت انکار نکنی، با تو خواهم‌ جنگید و با این‌ کار به دنبال کسب‌ رضای الهی خواهم‌بود! به‌ او گفتم: ] 🔻وای بر تو! چقدر بدبخت و تیره‌بخت شده‌ای! گویا تو را می‌بینم که کشته‌ شده‌ای و باد بر جنازه‌ات می‌وزد! [ او گفت: دوست دارم که چنین‌ باشد! به‌وی گفتم: ] 🔻اگر در مسیر حق کشته‌ شوی، این‌ چنین‌ مرگی فضیلت‌ است و ارزش ازدست‌دادن دنیا را دارد؛ اما اکنون شیطان شما را گمراه ساخته‌ است. از خداوند بزرگ بترسید و تقوای الهی پیشه‌ کنید. حتماً خیری نصیب شما نخواهد شد از دنیایی که برای‌ آن می‌جنگید! 🔻در ادامه سخن با خوارج و شنیدن نظرات آنها، از وفاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد تعهداتشان حتی به مشرکان، و عدم نقض عهد خود با دشمن، برای آنها توضیح دادم. 🔸دروغ است‌که‌ من‌ گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی است»! [ پس از بازگشت به کوفه، جمعی از خوارج شایع کردند که‌ امیرالمؤمنین توبه کرده‌ است و حٓکمیت‌ را کفر و گمراهی می‌داند و همگی منتظر رفع خستگی اسبان و تهیهٔ تدارکات‌ هستیم و پس از آن به‌سوی شام حرکت می‌کنیم! با شنیدن این شایعات، با صراحت گفتم: ] 🔻دروغ می‌گوید کسی که ادعا می‌کند من از قضیهٔ حٓکمیت منصرف شده‌ام و گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی‌است». 📚 منابع: ۱. قرآن‌کریم، سورهٔ‌نحل، آیهٔ‌۹۱ ۲.وقعة‌صفین، ص۵۱۷ ۳. شرح‌نهج‌البلاغه، ج۲، ص۲۳۸ ۴. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۵۲ ۵. تذکرة‌الخواص، ص۱۰۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...