🔅خوف و رجا 🔰حاج محمود اخوان نقل می‌کند: شبی با آقا شیخ مرتضی زاهد از جلسه ای برمی گشتیم. من جوان بودم و ایشان پیر و ضعیف شده بود. بنابراین، من دستهای ایشان را گرفته بودم و در راه رفتن، به ایشان کمک می‌کردم. آن شب من آرام آرام ایشان را تا جلوی خانه اش رساندم و آماده خداحافظی شدم. 📌وقتی آقا شیخ مرتضی میخواست به داخل خانه برود، رو به من کرد و فرمود: «آقا محمود، مرا دعا کن! آقا محمود، دعا کن! » من خندیدم و عرض کردم: آقا جان! شما که به دعا نیاز ندارید. تا این جمله از دهان من خارج شد، یک باره چشمهای آقا شیخ مرتضی زاهد پر از اشک شد و با حالتی بسیار منقلب و گریان فرمود: «نه آقا محمود، مرا دعا کن! همه ما به دعا احتیاج داریم. شیطان قسم خورده است همه ما را گمراه کند. دعا کن محمود، دعا کن مرا، دعا کن! » 📚سیره اخلاقی علما 👈با ما همراه باشید در کانال بصیرتی_اخلاقی 🔹@tabligh313