🌱خاطره از تبلیغ در ساحل شهر سرخرود در ایام عید نوروز ۱۴۰۳ روز اول تبلیغ که وسایل رو همه چیدیم که بیام کار رو شروع کنیم اول بسم الله یه خانمی با دوچرخه داشت داخل ساحل دور میزد همینکه چشم اش به ما خورد اومد سمتمون. من فکر کردم سوال داره از همونجا شروع کرد به حرف زدن وقتی به ما رسید گفت جمع کنید از اینجا برید دیگه حرف شما آخوندا برا ما خریدار نداره و چندتا توهین هم کرد.من فقط حرفاشو گوش کردم چیزی نگفتم.سر آخر خودش خسته شد بهم گفت چرا حرف نمیزنی جواب نمیدی. من گفتن ما از حوزه علمیه اومدیم که بخشی از تفریحات شما و فرزندان شما باشیم فعلا کاری به این حرفا نداریم یه مقدار براش صحبت کردم گفتم چند دقیقه برنامه ی ما روبین.بعد دیدم اونجا وایستاده و از برنامه های که اجرا میکردیم خندید.ما هم یه تبرک از فرش امام رضا علیه السلام بهش دادیم.خلاصه از ما تشکر کرد و رفت. ✍مبلغ طرح هجرت حامد شکری روستای معلم کلا 📢 کانال رسمی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان مازندران https://eitaa.com/joinchat/1840644277C74401933d0