انسان در نفس خود مشاهده میکند که وقتی تنهاست مایل به طاعات نیست. اگر با زحمت یا از روی عادت هم عبادتی ،بکند آن را با حال نمی کند؛ بلکه سر و دست عمل را شکسته پاک و پاکیزه آن را تحویل نمیدهد . ولی وقتی در مساجد و مجامع حاضر شد و در محضر عمومی مشغول آن گردید، آن را از روی نشاط و دلچسبی و سرور و حضور قلب انجام میدهد مایل است رکوع و سجودش طولانی شده، مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود. اگر انسان قدری هم ملتفت باشد [و] از نفس خود سئوال کند علت آن را ، دام خویش را از راه قدس پهن کرده به انسان تعمیه میکند که مثلا عبادت در مسجد چون ثوابش بیشتر است یا جماعت چون چنین و چنان است، نشاط داری . یا اگر در غیر جماعت و مسجد شد، می گوید مستحب است عمل را پیش مردم نیکو انجام دادن تا اینکه کسان دیگر اقتدا کنند و تأسی نمایند و رغبت به مذهب پیدا کنند. انسان را با هر وسیله ای هست گول میزند. این سرور و نشاط نیست جز از آن مرض قلبی که انسان بیچاره به آن مبتلاست و خود را صحیح و سالم میداند و در خیال معالجه نمی افتد.