#فارسی
#درس13
#خروس_خوش_آواز
#ا_استثنا
⏰👈 داستان نشانه اُ استثنا اول ابتدایی
يه روز خُرشيد خانوم از خواب بيدار ميشه. به دور و برش نگاه ميكنه و يه خميازه بلند ميكشه و دستاشو ميبره بالا تا خودشو بكشه. يهو دستش به
(. ُ. ) بالا سرش ميخوره و اُ مي افته از رو سرش پايين. خـ غير آخر زود اونو ميگيره و دستشو ميگيره ك تو آسمون گم نشه. آخه خيلي كوچولوه.
خُرشيد ديگه اينجوري شده بود. خورشيد.
كلي ناراحتي كرد و آ اول اومدو گفت تو اولين نفري نيستي كه اين اشتباهو كردي. منم ديگه نميتونم واست كاري كنم. خود بچه ها يواش يواش با كمك معلمشون ميتونن شما كه ــُـ تون افتاده پايين رو بخونن. شما ديگه استثنا هستيد و چاره اي نداريم.
خورشيد گفت ديگه چه كلمه هايي مثل من حواسشون نبود و استثنا دارن؟
آ اول گفت: نوك. دو
و يكسري ديگه ك خانم(آقا) معلم يادتون ميده
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸