✨
السلام علی الحسین ع
و علی علی بن الحسین ع
و علی اولاد الحسین ع
و علی اصحاب الحسین ع
*چند واحد عاشقی در دانشکده عشق*
♡الو.........
☆سلام ، بله
♡ برادر ،برای اعزام به مناطق جنگی جنوب آماده حرکت باشید
از این لحظه به بعد مثل اینکه پرنده ای باشم که دیوانه وار میل پرواز دارم
بله ، هدیه شهدا به من سر تا پا گناه ، نوکری آستان شریفشان بود ، آنجا که ملائک به پرواز در آن به دیگر محبوبان خدا مباهات میکنند
لحظه ورود به مقر خادمین شهداء عزیزانی را دیدم که انگار جور خاصی همدیگر را درک میکردیم و در چهره تک تک بچه ها اثری از لطف خدا را میشد دید
وظیفه ما نوکری میهمانان شهدا بود و چه نوکری با عظمت و پُربرکتی و چه میهمانان عزیز و محترمی
چند روزی که توفیق بود و در میان نور بودیم احساس عجیبی داشتم، گویی نه در زمین بودم نه در آسمان و این احساس گاهی لبخند بر لبانم میکاشت و گاهی اشکم را سرازیر میکرد
اولین گروه زائرین وارد منطقه عملیاتی شدند و به نام نامی حضرت زینب س ذکر محبوبم را گفتم (السلام علیک یا عقیله العرب)، خواهران محترم و ارجمندی از استان های اصفهان و تهران، میهمان شهدا بودند . به ناگاه یاد حکایات چند ماه پیش افتادم که عده ای از خدا بیخبر فضای جامعه را درگیر مسائلی کرده بودند و قصدشان تضعیف جایگاه و مقام زن در جامعه بود ولی با دیدن موج عظیمی از خواهران و مادران در این میهمانی اشکم سرازیر شد(خدایا به آبروی حضرت زینب س آبروی دختران و زنان جامعه ما را حفظ بفرما و روز به روز بر ارزش جایگاه و شان ایشان بیفزا) .
باز هم شهداء
♡♡♡خون این شهدا اسلام و انقلاب را بیمه کرده است .
از صبح تا شب هر لحظه عده ای از مردم با شور و شوقی وصف ناپذیر وارد منطقه میشدند و هر کدامشان به طرز خاصی با شهداء سلام و احوالپرسی میکردند.
اشک / مداحی/ روضه/ هق هق/ شعر و.............
طلائیه عجب طلائیه
دوای درد هر مبتلائیه
خاک اینجا بوی سیب میدهد
بوی بین الحرمین
بوی علمدار ع
بوی حسین ع
کمیته خادمین شهداء در یک برنامه ریزی بسیار قشنگ و عاشقانه در طول روز با حضور جوانانی از اقصی نقاط کشور در خدمت زائران بود .
حضور مردم در این مناطق برای ما شیرینی خاصی داشت ، هر چند که خیلی خسته میشدیم و شرایط محیطی اجازه استراحت نمیداد ولی شور و هیجان مردم به کلی خستگی از تن و جانمان میکَند.
خیلی دوست داشتم که اتفاقات و لحظات ناب این چند روز را به یادگار مکتوب کنم ولی باور کنید با دیدن اشک پسران و دختران جوان و نوجوان مغزم قفل میکرد . آخر شماها چه از شهدا میدانید و چه از شهدا دیده اید که اینچنین مثل مادران فرزند مرده اشک میریزید و ناله میکنید .......
اشکشان رشته افکارم را پاره میکرد .
مرد میان سالی را دیدم که به همراه خانمی محترم چنان اشک می ریختند که تا دقایقی در جای خودم خشک شده بودم، به نزدیکشان رفتم و خواستم حرفی بزنم که خانمی مسن صدایم کرد و گفت پسرم اجازه بده الان خودشان آرام میشوند ، این کار دائمشان است ، گریه این دو مرا پیر کرده است . گفتم مادر مگر چه نسبتی با این آقا و خانم دارید ، گفت فرزندانم هستن ، پدرشان در همین طلائیه شهید شد، و این دو دوقلو هستند و بدون دیدن پدرشان بزرگ شده اند . تا فضا کمی آرام شد از شرم و خجالت سَرَم را پائین انداختم و فقط سکوت کردم ......😭😭😭😭
اینجا کلاس درس عجیبی است
اول مجنون میشوی بعد عاقل میشوی
✍️خادم الشهدا نیما فولادی
استان کهگیلویه و بویراحمد
شهرستان گچساران─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●