🔎 تلنگر... مرد فقیری بود که همسرش از ماست کَره میگرفت. آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر میفروخت.روزى بقال به اندازه ی کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. وقتیکه آنها را وزن کرد، اندازه ی هر کره ۹۰۰ گرم بود !!! درنوبت بعدی با عصبانیت به مرد فقیر رو کرد و گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را بعنوان یک کیلو به من میفروختى در حالیکه وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر که متعجب شده بود با ناراحتی گفت:ما ترازویی نداریم، آن موقع یک کیلو شِکر از شما خریدیم و آن یک کیلو را بعنوان وزنه قرار دادیم!!! راست گفته اند که هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی... با هر دست بدی از همان دست میگیری... 🦋