🔹در محضر شیخ محمداسماعیل دولابی 🍃می گویند پسری در خانه ، خیلی شلوغ کاری کرده بود . همه اوضاع را بهم ریخته بود . وقتی پدر وارد شد ، مادر شکایت او را به پدرش کرد . پدر که خستگی داشت ، شلاق را برداشت . پسر دید اوضاع خیلی بی ریخت است ، همه ی درها هم بسته است. وقتی پدر شلاق را بالا برد ، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه پدر چسباند . شلاق هم از دست پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید که اوضاع بی ریخت است ، به سوی خدا فرار کنید. هر کجا که متوجش شدید ، راه فرار به سوی خداست. 📚خلاصه اخلاق دوکلمه است(مرنج ومرنجان) 🥀 🥀 ┏━━ °•🍃🌸🍃•°━━┓