#یک_داستان_یک_پند
✍کاروانی از حجاج در بازار مکه مشغول انتخاب کفن برای تبرک خود از مکه بودند. پیرمردی در بازار دنبال کفنی خاص میگشت و از صبح دنبال کفن بود، و هر کفنی را نمیپسندید چون از جهالت و حماقت فکر میکرد اگر روی کفناش دعا یا ذکر خاصی نوشته شده باشد بهشتی میشود، و باید کفن نیک با خود سوغات از مکه ببرد.
🌖نزدیک اذان ظهر در مغازهای مشغول خرید کفن بود، چون اذان ظهر زده شد صاحب مغازه دست حاجی از روی کفنها برداشت و گفت: حَیِّ عَلی خَیرِ العَمل وَ لَا حَیِّ عَلی خَیرِ الكَفَن.....
📿یعنی ای حاجی! مکه آمدهای میبینی منادی ندا میدهد بشتاب به سوی انجام بهترین عمل، ولی تو (از بس احمقی در این سن پیری) برای انجام خرید بهترین کفن شتافتهای و وقت عبادت خود را هدر میدهی که هیچ سودی برای تو ندارد.
🕋بهترین سوغات مکه خواندن چند رکعت نماز در کنار کعبه است نه پیدا کردن چند متر پارچه برای کفن که همه جای دنیا پیدا میشود.
مطالب مشابہ ↩️
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان