🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 واقعی 🌸 میخواستم تو اون زندگی بپوسم ولی طلاق نگیرم از همه عصبانی بودم از خودم از خانوادم اما فقط میتونستم خودمو مجازات کنم بهمن سال ۸۹ بود که یه شب جلو من مواد کشید عصبانی رفتم جلوش تمام بدنم میلرزید نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم نگام کرد دودشو داد یه سمت دیگه گفت _سارا  هر چی دارم میکشم ولی بخدا قول میدم ترک کنم.به خاطر تو دارم اینکارو میکنم. اروم شدم .قبول کردم.و فقط به صدای جیز جیز گوش دادم . 🌸کار من شده بود مراقبت ازش میگفتم حالا که خودش میخواد چرا پشتش نایستم از محل کارم بدو بدو میومدم براش آب میوه تازه میگرفتم بهش غذاهای نرم میدادم که حالش بهتر بشه سرحال شده بود مراقبش بودم ولی بازم سرکار نمیرفت من بهش سخت نمیگرفتم 🌸فقط شرط کردم یک بار دیگه بری سمت مواد نه من نه تو… گفت باشه قول میدم ولی فروردین سال ۹۰ بود که بازم تو خونه مواد پیدا کردم نشستم رو زمین خورد شده بودم یکم فکر کردم موضوع فقط خودم نبودم من بالاخره بچه میخواستم اما از همچین مردی؟ اون بچه ی طفل معصوم چه گناهی داشت؟ مگه من از بابای خودم راضی بودم؟ 🌸هر جور حساب کردم دیدم ته این زندگی هیچی نیست. فقط عمرم داره تلف میشه و شاید دیگه هیچوقت فرصت یک زندگی درست رو نداشته باشم تصمیمم رو گرفته بودم یه روز بهش گفتم تو پول داری مهریه منو بدی؟ گفت _نه من ۷۰۰تا سکه از کجا بیارم؟ _ دلت میخواد با این وضعیتت بیفتی زندان واسه مهریه من؟ – نه نمیخوام 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸