پدربزرگم ژرومینو، که گوسفند پرورش می داد و داستان می گفت،
وقتی احساس کرد مرگش نزدیک شده است رفت حیاط و از یک یکِ درخت ها خداحافظی کرد.
بغلشان می کرد و می گریست.
چون می دانست دیگر آنها را نخواهد دید.
برای این که واقعاً قدر زندگی را بدانیم باید به خاطر داشته باشیم هیچ چیزی همیشگی نیست
و آن چیزی که ازش لذت می بریم همیشه نخواهد بود.
تنها در این صورت است که می توانیم شُکر همۀ خوشبختی هامان را به جای آوریم و خوشبخت باشیم.
#ژوزهساراماگو
@tafakornab@shamimrezvan@zendegiasheghaneh