شنیده بودم که گاهی تقدیر به تدبیر تبسم میزند و باور هم داشتم ولی اکنون به عینه دارم تماشا می کنم. نمیدانم قصه کجاست،واقعا نمیدانم. بشخصه زندگیم بصورت کاملا ناخودآگاه به دو قسمت قبل از راهیان نور و بعد از راهیان نور هر ساله تقسیم می شود. و کلا رفتن به راهیان نور های دانشجویی جز ارکان زندگیم هست،به دلیل اثرات غیر قابل توصیفی که برای روح و وجودم دارد. چند ماه هست که در تکاپوی چیدمان مباحث معرفتی و مستند و البته کاربردی برای دانشجویان کاروان هایی هستم که بنا هست همراهشان باشم و انجام وظیفه کنم و برای این کار تاکنون نزدیک به ۵۰ کتاب تخصصی مطالعه و فیش برداری کرده ام. و تمام این ها که گفته ام تدبیر من بوده است مبنی بر رفتن به راهیان نور امسال. ولی ظاهرا تقدیر برنامه ای دیگر برایم دارد و البته که نمی شود با تقدیر جنگید چون هر چه آن خسرو کند شیرین بود. شاید حضرت مربی تعالی،می خواهد گوش این بنده بازیگوش و سر به هوایش را بپیچاند که هی نشسته ای و برای خودت بریده ای و دوخته ای و تدبیر کرده ای و برنامه ریختی و...... توحیدت کجا رفته که به تدبیرت چسبیده ای؟ انگار یادت رفته که لا موثر فی الوجود الا الله! انگار یادت رفته که بدون اذن من برگی از درختی به زمین نخواهد افتاد! انگار یادت رفته که تو عبدی و من مولا! خدای من!رب مهربانم! این بنده ضعیف و حقیر و مسکین ات را دریاب. ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می نمود http://eitaa.com/tahavole