🔴 🔺فرزند یکی از بازرگانان که در بازار از آیت الله مدرس حمایت می کرد، به نزد مدرس رفت و او را به ناهار دعوت کرد. هربار به بهانه ای رد کرد تا سرانجام با اصرار زیاد قبول کرد. روز مقرّر بازرگان پسر خود را فرستاد تا مدرس را به خانه بیاورد و طوری تظاهر نماید که اهل محل بدانند مدرس برای نهار به خانه آنها می آید. نزدیک خانه که رسیدند، مدرس ایستاد و گفت: تو برو من خودم می آیم. پسر گفت: پدرم دستور داده که در خدمت شما باشم. آقا جواب داد: بیجا گفته است. پدرت می خواهد یک ناهار به من بدهد و تو را همراه من کرده است تا همه اهل محل باخبر شوند و بعد چه می دانم که از این دعوت و به خانه خود کشیدن من چه منظوری دارد. پسر بازرگان به ناچار رفت و داستان را برای پدر گفت. بازرگان گفت: عجب سید زرنگی است، فکر اشخاص را می خواند. پ.ن۱: چند نفر از نمایندگان مردم در روابط با ثروتمندان و سرمایه دارها چنین دقتی دارند؟ پ.ن۲: چند نفر از نمایندگان مردم با بی دقتی و زیاده روی در روابط با این اشخاص، کارشان به رای فروشی کشیده است؟ پ.ن۳: تا انتخابات چیزی نمانده. دنبال نماینده ای باشیم! 📝 @tahlile_siasi @tahlile_siasi