🌺🌺🍃🍃🍃🍃🌺🌺 قسمت 8 زندگينامه طالوت و داوود ع 🌺🌺🍃🍃🍃🍃🌺🌺 🌺🌴فلسطینى‏ها براى نبرد با بنى‏اسرائیل سپاهیان خود را گردآوردند و طالوت و نیروهاى بنى‏اسرائیل در برابر آنها قرار گرفتند. 🌺🌴هر لشکر برفراز کوهى مستقر بود و میان دو سپاه دشتى هموار قرار داشت. 🌺🌴 چند روزى سپرى شد و هیچ یک از دو لشکر جرأت حمله به دیگرى را نداشت، در این هنگام مردى قوى هیکل و زشت چهره به نام جالوت (جلیات) غرق در اسلحه از اردوگاه فلسطینى‏ها خارج شد 🌺🌴 و نیزه‏اى بزرگ در دست داشت. جلیات پس از بیرون آمدن، وسط دشت قرار گرفت و بر سپاهیان بنى‏اسرائیل بانگ زد تا شخصى را براى مبارزه او برگزیده و به میدان بفرستند 🌺🌴و گفت: اگر فرد مبارز شما بر ما غلبه یافت، ما همگى به بردگى او درخواهیم آمد و اگر من بر او فایق آمدم و او را کشتم، شما به بردگى ما درخواهید آمد. 🌺طالوت و سپاهش از شنیدن سخنان جلیات بیمناک گشتند و از برابرى با او خوددارى کردند و او تا چهل روز پیوسته صبح و شام آنها را به مبارزه مى‏طلبید، 🌺🌴طالوت وعده داده بود، هر کس جلیات را بکشد، به او مال فراوان بخشیده و دخترش را به ازدواج وى درخواهد آورد. 🌺🌴مردى از بیت لحم به نام <یسىّ» که داراى سه پسر بود و آنها براى مبارزه در کنار طالوت در سپاه وى حضور داشتند 🌺🌴و چهارمین فرزندش را که داود نام داشت، نزد برادران خود فرستاده بود تا حال آنها را جویا شود. 🌺🌴داود ملاحظه کرد که جلیات مبارز مى‏طلبد و مردم از بیم و ترس او از برابرى با وى خوددارى مى‏کنند 🌺🌴 و جلیات به آنها ناسزا گفته و آنان را مورد نکوهش و اهانت قرار مى‏دهد، لذا غیرت و مردانگى داود به حرکت درآمده و از طالوت خواست بدو اجازه دهد تا براى نبرد با جلیات به میدان رود. ادامه داستان در قسمت بعد ... 🍃 🌼🍃 @takhooda