شوخی دردسر ساز... امروز روز تبلیغات نامزدهای شورای دانش‌آموزی مدرسه بود... قرار شد سر صف هرکدوم از ۱۸ نامزد معرفی بشن و هر کدوم نهایتا دو دقیقه_ درصورت تمایل _ صحبت کنن... یکی یکی اسامی خونده شد.اکثرا حرفی برای گفتن نداشتن. بچه‌ها هم زده بودن به در مسخره بازی و گوش نمی‌کردن.( متاسفانه خود دانش‌آموزان هم خودشون رو جدی نمی‌گیرن...😞) تا رسید به یک نامزد جنجالی دوازدهمی (م.ر)... قبلش بگم که این دانش‌آموز واقعا عجیبه. از برخی نظرها عالیه و کارهای بزرگی می‌کنه و واقعا قدرت مدیریت بالایی داره. ولی از نظر درسی و از نظر انضباطی ضعیفه. سر تایید صلاحیتش خیلی بحث شد و نهایتا با اصرار یکی از معاونین تایید شد. وقتی اومد پشت تریبون همه ساکت شدن ( عده‌ای دوسش دارن و عده‌ای ازش میترسن و البته که بیشتر عوامل سروصدا رفیققای خودش بودن ) اینم برا خندوندن بچه‌ها گفت: وعده میدم که از اینجا تا مدرسه دخترانه تونل بزنم... مدرسه رفت رو هوا کف و خنده و ... یهود مدیر مدرسه با عصبانیت وارد حیاط شد و این بنده خدا ( م.ر ) گفت: بله وعده میدم هیات بیشتر بگیرم و ... ولی افاقه نکرد و مدیر با عصبانیت اعلام کرد که هیچ دوازدهمی نباید تو شورا باشه، چون اینا کنکور دارن و بعد عید نمیان و فلان... بعد مراسم هم بچه‌ها اعلام کردن که ما فقط به همین م. ر رای میدیم و چرا رد شد و فلان. از اون طرف هم تو دفتر مدیر من توبیخ شدم که چرا اصلا این دانش‌آموز با این سابقه باید تایید بشه و منم توضیح دادم و خلاصه تو دفتر هم تشنج شد ... خلاصه تا آخر روز درگیر این ماجرا بودیم و بعد از صحبت بسیار با مدیر و اون دانش‌آموز و عذرخواهی و توضیحش در یک نامه به مدیر احتمالا فردا تایید بشه... پ.ن: نمیدونم تا بالا کشور همینه که اگه باشه واویلا... ولی فکر نکنم از طرفی هم حالم بهم‌خورد که یک روز از عمرم رو صرف این کار کردم. واقعا حس میکنم‌حیف من که عمرم و اعصابم باید صرف این مسائل کوچیک و مسخره بشه...آخرش نفهمم که اصلا این کارا من رو بخدا نزدیکتر میکنه یا زبونم‌ لال دورتر... از ظهر دارم بطور جدی به انصراف از معاونت پرورشی یا اصلا کل آموزش و پرورش فکر می‌کنم...بنظرم‌ عمرم با ارزش‌تر از اینه که بخواد صرف این مسخره بازیا و هوسرانی‌های دیگران بشه... @Takhteh_siah