کہ میشود،نمی‌دانم بہ شوق مھمانی خدا اشك‌‌ بریزم،یـا برای غصّه‌هایی کہ ایـن ماه با خود می‌آورد گریہ کنم؛غصّه‌های این ماه برایم رنگ دیگری دارد.برایم پر از آه،پر از حسرت و پر از سوز و گداز است . . . آقاجان!میشود وعده‌ای بدهی تا دلم خوش باشد که امسال مثل سال‌هایی نمیشود که ماه رمضانش رفت ولی یک بار هم به سفرۀ افطارت دعوت نشدم:)؟ من قانعم،با یک «شاید» هم دلم آرام می‌شود. بگو شاید دعوتم کنی تا از این اضطراب طولانی کمی خلاص شوم . . . باور کن که خسته‌ام از این همه اضطراب! دوستت دارم ای روزه‌دار غریب♥️!