"به همه بچه ها به غير از من واكسن زدند... چند ساعت بعد، بچه ها در تب مى سوختند و بى رمق افتاده بوده اند میان سوله، ناخودآگاه دست‌هايم بالا آمد و روی سینه‌ام نشست یاد نوحه‌خوان افتادم و سراغش رفتم، رمق ایستادن نداشت گریه امانم نداد تا حرف بزنم دست داغش که روی صورتم نشست، دلم شکست و گفتم: ظهر عاشورا است... به سختی بلند شد و گفت هرچى گفتم فقط تو با "يا حسين" جواب بده چند بار تکرار کرد"کربلا غوغاست" هر صدایی که رساتر می‌شد، چند نفر را به دنبال خود می‌کشید با ضربات نهگبانان، نقش زمین شدم. يا حسین ياحسین بچه‌ها را خوب می‌شنیدم همان لحظه، صدای استوار به گوشم رسید كه با فحاشى مى گفت به این اسير ارمنى هم واكسن بزنيد تا دیگه یا حسین یا حسین نگه" 🔴🔴🔴 ٣ صلوات تقديم به "سورن هاكوپيان" و همه آزادگان سرافراز* * بنقل از سیدمحمد علم الهدی @talabetor