💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅 💠⇦ صدای ناله و گريه اش، همه ی جمعيت را به گريه و ناله انداخته بود. ✴️⇦تا همين جمعه ی قبل پيامبر برای خطبه خواندن به او تكيه می داد. حالا ولی برای رسول خدا منبری ساخته بودند كه رويش بنشيند. ستون چوبی، طاقت دوری رسول مهربانی را نداشت. ✳️⇦پيامبر از منبر تازه، پايين آمد، سراغ تكيه گاه قديمی اش رفت و او را در آغوش گرفت. ستون حنانه آرام شد. 💟⇦پيامبر به منبر تازه برگشت و رو به مردم، فرمود: حتی این چوب خشک هم به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند. 💭⇦اين چوب خشك هم از دوری پيامبرش غصه دار می شود؛ ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزديكی از من فرقی نمی كند! من، اگر اين ستون را در آغوش نمی گرفتم، اگر به اين چوب خشكيده ی نخل، دست نمی كشيدم، تا قيام قيامت ناله می كرد. 📗بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۲۷ 😔 💟 @talangoremazhabi