❇ تکرار یک خاطره بعد از ۲۶ سال ✅ روز گذشته کلیپی در فضای مجازی مشاهده کردم که در آن یک هموطن سیل زده از شهر ستان آق قلا، از طرفداری از اصلاح طلبان و آقای روحانی و نفرت از سپاه و بسیج سخن می گفت. تنفری که به اندازه ای بوده است که طبق گفته خودش از ثبت نام در مدرسه انصراف داده تا اسمش را در بسیج مدرسه ننویسند. « اینکه چه ارتباطی بین طرفداری از اصلاح طلبان و حسن روحانی و تنفر از سپاه و بسیج وجود دارد بماند.» آن آقا بعد از ذکر فعالیت‌هایش برای آقای روحانی در انتخابات ، گفت :" وقتی شهرمان را سیل فرا گرفت ، اولین کسی که ما را تنها گذاشت ، آقای روحانی بود و اولین کسانی که به یاری ما آمدند ، سپاهی ها وبسیجی ها بودند ." و در ادامه نیز ، ازمشاهداتش به داخل آب رفتن سردار جعفری فرمانده کل سپاه و سایر پاسداران برای نجات مردم آق قلا یاد کرده و از اینکه چنین نظری نسبت به سپاه و بسیج داشته است ابراز پشیمانی می کند. 👈 با شنیدن سخنان آن هموطن ، یاد خاطره مشابهی در ۲۶ سال پیش افتادم . دقیقا در چنین روزهایی در سال ۱۳۷۲ که اولین مرحله از واکسیناسیون سراسری فلج اطفال توسط ۵۰۰ هزار امدادگر بسیجی که با مراجعه به درب منازل خانواده های دارای فرزند زیر ۵ سال و خوراندن قطره خوراکی واکسن ، آنها را علیه بیماری فلج اطفال واکسینه می کردند. واکسیناسیون فلج اطفال به شکلی که گفته شد ، با آموزش و نظارت وزارت بهداشت به مدت شش سال متوالی و دو مرتبه در سال ( ماه‌های فروردین و اردیبهشت هرسال ) توسط امدادگران بسیجی انجام و منجر به ریشه کنی بیماری فلج اطفال و نجات هزاران کودک ایرانی شد. با توجه به مسئولیتی که آن زمان در بسیج داشتم ، مسئولیت اجرایی ماموریت در سراسر کشور به عهده حقیر بود. یک روز بعد از انجام مرحله اول آن مأموریت در سال ۷۲ ، در محل کارم مشغول در یافت و جمع آوری گزارشات استانی بودم که زنگ تلفن به صدا درآمد . پشت خط ، خانم جوانی بود که صدایش لرزش زیادی داشت . اولین سئوال ایشان از بنده این بود که : شما مسئول امدادگران بسیجی هستید.؟ با تعارفات معمول که ما خدمت گزاریم و... از ایشان خواستم علت تماسش را بیان کند. آن خانم گفت به خیلی جاها تلفن کردم تا فهمیدم که باید به شما زنگ بزنم و شماره را از دفتر وزارت بهداشت گرفتم. بعدش گفت : " من خیلی از بسیجی ها بدم می آمد. وقتی در تلویزیون گفتند که روز جمعه ، امدادگران بسیجی به درب خانه ها مراجعه می کنند تا به کودکان زیر پنج سال واکسن بدهند ، برای اینکه به در خانه ما نیایند ، صبح زود به بیرون شهر رفتیم و چون انجام واکسیناسیون از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر اعلام شده بود ، ساعت ۹ شب به خانه آمدیم . همسایه روبروئی مان گفت : خانم شما کجا هستید ، امدادگران بسیجی وقتی فهمیدند شما کودک زیر ۵ سال دارید ، تا حالا چند بار مراجعه کرده اند . جواب همسایه را دادم و درب خانه را بستم . مشغول جمع کردن وسایل بودم که زنگ خانه را زدند. وقتی درب را باز کردم چششم به دو نوجوان بسیجی افتاد . یکی از آنها بعد از سلام از اینکه آن وقت شب مزاحم شده اند ، عذرخواهی کرد و گفت : "همسایه ها گفتند شما کودک زیر پنج سال دارید . ما تا این وقت شب در پایگاه ماندیم به فرزندتان قطره بدهیم تا خدایی نکرده مشکلی برایش پیش نیاید." با دیدن آن صحنه خیلی شرمنده شدم و رفتم هردو فرزندم را که خواب بودند ، بیدار کردم و آوردم تا قطره بخورند . آن خانم که با حالت گریه صحبت می کرد گفت " دیشب تا صبح نخوابیدم و از اینکه آنگونه در باره فرشته های بسیجی فکر می کردم شرمنده هستم و حالا تماس گرفته ام هم از تعهد و دلسوزی امدادگران بسیجی تشکر کنم و هم بخاطر آن قضاوتی که داشته ام حلالیت بطلبم ." جواب ایشان را با لحنی که ارامشان کند دادم و گفتم که بسیجی ها فقط قصد خدمت و خیرخواهی ‌دارند وچون فرزندان پاک ملت بزرگ ایران هستند ، از قضاوت‌های اینچنینی در باره خودشان دلخور نمی شوند . آن خانم با ابراز شرمندگی مجدد خداحافظی کرد و من ماندم و این فکر که چرا عده ای از هموطنانمان در باره پاک‌ترین خدمتگزاران خودشان اینگونه قضاوت می کنند. مشکل کجاست و چه نقطه ضعفی وجود دارد که دشمن از آن استفاده و در ذهن بعضی ها نفوذ می کند و... جوابی که آن روز به آن رسیدم این بود که در معرفی مناسب سپاه و بسیج و خدماتشان به جامعه کوتاهی می شود وامروز با شنیدن سخنان آن هموطن سیل زده به این نظر خودم بیشتر یقین کردم. مسئولان مربوطه باید چاره ای بیندیشیند تا از ایجاد فاصله بین مردم و خدمتگزاران واقعی شان جلوگیری کنند. ============= "تلنگر سیاسی" در 👇 سروش↙️ 🇮🇷 https://sapp.ir/talangorsiyasi ایتا↙️ 🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4014145545Cec267e814c