فراز چهارم وصیت نامه سردار سرافراز شهید سلیمانی
❤️🌷🌷🌷🌷🌷❤️خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام😭😭😭
خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا ماندهام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم.
پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک وآه یاد شدند.😭😭😭
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهلسال بر درت ایستاده است را نپذیری؟
🌸❤️❤️🌸❤️❤️🌸
خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.❤️
عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوستت دارم❤️
. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.