8⃣ایثار و فداکاری
#حضرت_عباس_علیه_السلام :👇
✅در کربلا، در روز عاشورا، آنچه در مقاتل آمده است؛
همه یاران و اصحاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند،
📋《وَ بَقِیَ الْعَبّاسُ بْنُ عَلیٍّ(ع) قَائِماً لإِِمَامِ الحُسَینِ(ع) یُقاتِلُ دُونَهُ وَ یَمِیلُ مَعَهُ حَیْثُ مَالَ》
♦️فقط عباس بن علی(ع) مانده بود که همچنان پیش روی امام حسین(ع) بود و نزد او می جنگید و به هر سو که امام(ع) می رفت.(۱)
نقل است که؛
در روز عاشورا یاران و اصحاب امام حسین(ع) یکی پس از دیگری، به شهادت رسیدند، تا اینکه نوبت جانبازی حضرت عباس(ع) رسید.
پس خدمت امام(ع) رسید و اذن میدان خواست و گفت :
📋《يَا أَخِي! هَل مِن رُخصَةِِ؟》
♦️برادر! آيا رخصت جهاد به من مى دهى؟
اما امام(ع) ابتدا به او اجازه میدان رفتن نداد.
تا اینکه عباس(ع) عرضه داشت :
📋《قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ》
♦️عباس(ع) عرضه داشت :
مولای من! سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام.
بعد از اصرار زیاد، امام(ع) موافقت کرد.
در این هنگام؛
📋《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ : العَطَشَ! اَلعَطَشَ!》
♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العطَش! العطَش!
پس امام حسین(ع) فرمود :
📋《فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء》
♦️پس مقدارى آب براى اين كودكان تهیه کن.(۲)
در این هنگام؛ عباس(ع) به سوی شریعه فرات حرکت کرد، در حالی که این گونه رجز می خواند :
📋《أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ
وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ
وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ
لِیَخْضِبَّنَ الْیَومِ جِسْمی بِدَمی
دُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ
إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَکُّرمِ》
♦️سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند و به حجون و زمزم و به حطیم و آستانه آن خانه ای که مورد احترام است؛ هر آینه تن خود را به خون خود رنگین میسازم و در راه دفاع از حسین(ع) که پیوسته با افتخار بوده و پیشوای اهل فضل و کرم است.(۳)
در مقاتل آمده است که؛
📋《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》
♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند، عباس(ع) را محاصره كردند.
📋《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》
♦️او را تير باران می کردند، ولى او لشكر را شكافت.
سرانجام، توانست محاصره دشمن را بشکند و خود را وارد شریعه برساند.
سپس مشک را پر از آب کرد، در حالی که خود نیز تشنه بود، وقتی خواست آب بنوشد :
📋《ذَکَرَ عَطَشَ الحُسین(ع) وَ أهلِ بَیتِه(ع) وَ قالَ : وَ اللهِ لَا أَشرِبُهُ!》
♦️او به یاد تشنگی حسین(ع) و همراهان و کودکان او افتاد، و گفت :
به خدا سوگند! آب را نمی نوشم.
📋《وَ رَمَی المَاءَ عَلَی المَاءِ》
♦️سپس آب را روی آب ریخت.(۴)
و در نقلی دیگر آمده است که عباس(ع) در این لحظه بر خود خطاب کرد و فرمود :
📋《یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی،
وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی،
هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ،
وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ،
هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی،
وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ》
♦️ای نفس! بعد از حسین(ع)خواری و ذلت بر تو باد و بعد از حسین(ع) تو نباید باشی تا زنده بمانی، حسین(ع) در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا می نوشی؟ به خدا قسم این کار دین و آیین من نیست.(۵)
آنگاه فریاد برآورد :
📋《وَاللهِ لَا اَذُوقُ المَاءَ وَ سَیِّدِی الحُسَینِ(ع) عَطشَانُ》
♦️به خدا قسم آب نمی نوشم در حالی که آقای من حسین(ع) تشنه است.(۶)
پس عباس(ع) بند مشک را بر دوش خود انداخت و قصد بازگشت به سمت خیمه ها را کرد.
📚منابع:
۱)اخبار الطوال دینوری، ص۲۵۷
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱
۳)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۴
۴)۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۲
۶)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۸
@talebieh_tabriz