#خاطرات_طلبگی_شهید_مطهری
مسئول حفاظتِ خانه یکی از ماموران رژیم پهلوی بود. محل ماموریتش هم نزدیک خانه استاد. مشکوک شده بود که چرا هر شب در یک ساعت معین چراغ اتاق استاد روشن می شود؟! اوضاع را دقیقا زیر نظر گرفت و آرام آرام آمد پشت پنجره. آن چیزی که فکر می کرد نبود. صدا نه صدای تایپ اعلامیه های آیت الله بود، نه صدای جلسات سری. صدای گریه و مناجات بود. دلش نیامد از کنار پنجره برود. کم کم چشم هایش خیس شد و چند روز بعد آمد برای توبه...
منبع: نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری
@talebieh_tabriz