*بی زبان
یک بهار و صد بهانه می گذرد
بی آنکه تو باشی بی زبانه می گذرد
سکوت سرد خزان و گذرروزگاران
بی شمع شب،پروانه چگونه می گذرد
رسید فرصت ایام خوشی، به سی
بیا حال بپرس که ایام چگونه می گذرد
گرچه از حال ما ، همواره خبرداری
گفتم روزگار ما، بی نشانه نمی گذرد
عجب ناخوشی شده این بیماری عالم گیر
صریح بگویم این نشانه نیز می گذرد
مقصود شکاری خوشنام 16/04/1399