🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
مربی این کلاس خارجی بود. او هم میگفت: این پسر استعداد قهرمانی در ورزشهای رزمی را دارد. دستان علی آنقدر قوی شده بود که کسی نمیتوانست با او مچ بیاندازد.
یکی از بچههای قوی محل که چند سالی از علیرضا بزرگتر بود با او مچ انداخت. او جلوی رفقایش حسابی ضایع شد.
بعد کار به دعوا کشید. علی خیلی سریع او را انداخت روی زمین، این پسر همیشه علیرضا د دوستانش را به سبب مسجد رفتن مسخره میکرد. بعد از آن دیگر ساکت شد.
وقتی آوازه قهرمانی محمد علی کلی پخش شده بود. توی محل ما، علیرضا را به خاطر قدرت بدنی و تشابه چهره، به نام علی کِلِی صدا میکردند!
علیرضا ورزش را قطع نکرد. وقتی هم که جبهه میرفت و حتی زمانی که مجروح شده بود ورزش را ادامه میداد.
همیشه میگفت: انسان مسلمان باید قوی و نیرومند باشد. او با اینکه به فنون ورزشهای رزمی مسلط بود و بدنی بسیار قوی داشت، اما همیشه انسانی ساکت و بیادعا بود.
یک روز که با مادرم صحبت میکردم، گفتم: خدا روشکر، علیرضا بدن خیلی قوی و محکمی داره.
مادرم نگاهی به من کرد و گفت: کار خدا رو میبینی، این پسر تو چهار سالگی از بس ضعیف و مریض بود در حال مرگ بود.
حالا خدا خواسته قدرتش را اینطوری به ما نشان دهد!
وصل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸❤️💐
@tanhamasirhormozgan
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂