بخشی از کتاب خاطرات امیر عباس فخر آور با عنوان ارتش شاهزاده بخش ششم آبان 1401 هر روز افسرده‌تر، هر روز پژمرده‌تر و هر روز بی رمق‌تر. اینها اوصاف این روزهای شاهزاده ایران است، کسی که یک زمانی ولادتش روز ملی محسوب می‌شد. خدمت‌شان شرف‌یاب شدم، عرض شد رها کنید والا حضرت، رها کنید این دلتنگی و این دلخوری مرگ آور را. فرمودند چگونه رها کنم. چند روز از سالروز تولدم می‌گذرد آخر چطور می‌شود به جز مادرم هیچ کس تولدم را تبریک نگوید و آن را به خاطر نداشته باشد. حتی تو فخر آور... تو که بیست و چهاری در محضر ما پلاس هستی و مستمرا واق واق می‌کنی، تو هم یادت نبود! عرض کردم عذر تقصیر سرورم، نسیان از عوارض شرب خمر است. خیل کثیری از چاکران به این مرض مبتلا هستند. الباقی هم سرگرم پمپاژ اخبار بودند و سعادت دست بوسی را از دست دادند. لیکن تبریک ملکه مادر و هدیه تولد ایشان باطل السحر همه‌ی مرض‌ها و غرض‌هاست. خوش به سعادتتان که سایه نازک ایشان بر سر شما مستدام است که اگر نبودند.... . اگر جسارت نیست از هدیه زیبای ایشان بفرمائید. فرمودند همان همیشگی. عرض کردم همان همیشگی چه کوف... چه کنجکاو کننده. بیان فرمودند همان همیشگی پازل نقشه‌ی ایران است که به اجزای استان‌ها تفکیک شده، مادر اصرار دارند تا نتوانم کامل شده آن را تحویل دهم هر سال همین را برایم کادو می‌دهند. ماضی هدیه پدر بود و پس از ایشان هدیه چهل ساله من است. یاد شاه فقید افتادم، برای ایشان هم یک چنین پازلی هدیه داده بودند چون نتوانسته بودند قسمت بحرین را در پازل بچسبانند فرمان جدایی آن را امضا کردند. روحشان شاد با فراستی که داشتند الباقی را از روی نقشه درست قرار دادند. بماند که گروه سنی پازل‌ها سه تا شش سال است... 🔺سید محمد حسن سعیدی 🔺 طنزیم| @tanzym_ir