🔸 موضوع انشا: درباره‌ی روز پرستار چه می‌دانید؟ به‌نام خدا ما یک هفته منتظر بودیم تا یک‌شنبه بشود و چون اسم‌مان زینب است جایزه بگیریم‌. ولی هوا خراب شد و گفتند مدرسه‌ها تعطیل می‌باشند. البته ما خوشحال شده‌ایم مدرسه‌ها تعطیل می‌باشند ولی ناراحت شده‌ایم که جایزه نمی‌گیریم. توی خانه‌مان هم مادرمان به ما جایزه نداد. تازه ناراحت است که چرا بابا یادش نبوده امروز را به او تبریک بگوید، ما هم گفتیم مگر اسم شما زینب است که جایزه بگیرید ولی مادرمان گفت پرستار که هست. البته مادرمان صبح تا شب خانه‌ است ولی خودش می‌گوید پرستار است و بابا باید برای او جایزه بگیرد. از مادرمان پرسیدیم چطور پرستاری است که بیمارستان ندارد. او هم گفت پرستاری‌ بابا و بچه‌هایش را می‌کند که بدون او حتی نمی‌توانند جورابشان را پیدا کنند. تازه مامان می‌گوید اَبَرپرستار است. چون پرستارها پول می‌گیرند، با لباس پرستاری‌شان سلفی می‌گیرند و استوری می‌کنند ولی مامان نمی‌تواند با بوی قرمه‌سبزی فالوور جمع کند. تازه آنها یکی مثل بابا هم ندارند که همیشه بگوید آی خانم پس غذای ما چه شد؟ ما از این انشا نتیجه می‌گیریم که مامان یک اَبَرپرستار است و روز پرستار روزی است که مامان ناراحت شود و ما جایزه نگیریم. از خدا می‌خواهیم که بابا جایزه‌ی خوبی به مامان بدهد. باز هم از خدا می‌خواهیم بابا برای ما هم جایزه بخرد چون اسم ما زینب است و جایزه هم خیلی دوست داریم. این بود انشای من. 🔺فاطمه خاوری🔺 طنزیم| @tanzym_ir