🔸طنزیم تاریخ ست لباس ملوکانه در این تاریخ یعنی ۲۶دی ماه، محمدرضا پهلوی، که کشور را تازه به دروازه‌های تمدن رسانده بود و جمعیت حلبی‌آباد نشین‌های تهران تنه‌به‌تنه‌ی بی‌خانمان‌های همین الان نیویورک و پاریس می‌زد، از این حجم خدمت به مردم احساس خستگی کرد و تصمیم گرفت مثل کوروش برود آسوده بخوابد. البته اعتصابات بازار و صنایع و شعارهای مرگ بر شاهِ هر روزه در خیابان‌ها و پشت‌بام‌ها هم در این تصمیم تاثیرِ حدوداً ۱۰۰درصدی داشت که چندان قابل توجه نیست. این شد که یکی از روزها به کاخ رفت، فرح را صدا زد و به او گفت: جمع کن برویم. فرح که کلاً آدم دَدَری‌ای بود حتی نپرسید کجا و فقط با شادی گفت: هورااا! اما بعد که یادش آمد این سفر ممکن است کمی طولانی‌تر شود گفت: حالا من آنجا چه بپوشم که به شأن ملوکانه ملکه بیاید؟ شاه هم اندکی تأمل همایونی کرد و گفت: هر چه داری بردار چون خستگی‌هایم به این زودی‌ها در نمی‌رود. فرح رفت هرچه چمدان توی جهیزیه‌اش بود آورد. چندتا هم از فامیل‌های خودش و در و همسایه قرض کرد و توانست چیزی حدود ۳۸۴ چمدان جور کند. شاید بگویید چرا از مادرشوهر و خواهرشوهرهایش کمک نگرفت؟ چون آنها چند وقت زودتر به طور کاملاً اتفاقی احساس خستگی کرده بودند و نیاز به استراحت. در همین حین یادش آمد که به هر لباسی چندتا جواهر می‌آید پس با مشورت محمدرضا هرچه جواهر بود برداشت که مبادا کم بیاید و لباس‌هایش زشت شوند. بعد به این فکر افتاد که ممکن است این لباس‌ها در چمدان‌ها چروک شوند پس مقداری هم پول برداشت که برای هزینه یک خشکشویی ساده دستش را جلوی محمدرضا دراز نکند. این شد که در تاریخ نوشتند: در چمدان‌های محمدرضا و فرح مقدار زیادی طلا و جواهرات قیمتی، پول، دلار و مقدار کمی لباس از کشور خارج شده که همان‌طور که گفته شد مصرف شخصی داشته است. 🔺علیرضا حیدرزاده جزی🔺 طنزیم| @tanzym_ir