متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشسته‌ام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ بر گِرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند ...💔 که آن سیّد جلیل‌القدر به من خطاب کرد که: سیّد ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین می‌باشی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین می‌باشم. بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشم‌هایم باز شد.💔 با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمی‌گنجیدم زیارت جامعه را خواندم..." |شهید سیدرضا پورموسوی|🥀