🔻
#مکتب_شهدا🔻
📞 #حاج_قاسم سه بار زنگ زده ، حتماً کار مهمی داره...
تازه از سرکار برگشته بودم. همسرم میخواست که با حاجی تماس بگیرم، اما یاد برخورد تندش افتادم و بیاعتنا از کنار تلفن گذشتم. دوباره تلفن به صدا درآمد.
🔸گوشی را برداشتم .خودش بود. بعد از حال احوال، به خاطر کاری که کرده بودم، تشکر کرد و گفت:«
کاری که انجام دادی خیلی ارزشمند بود.»
همان کاری که سرش با هم دعوایمان شده بود را میگفت.
چند بار تشکر کرد و با خداحافظی تلفن را گذاشتم. لبخند آمد روی لبهایم. همسرم گفت:« چی شده بود؟»
🔸گفتم:« هیچی! امروز به خاطر کار یه جر و بحثی شد، الان حاجی تماس گرفته از دلم در بیاره.
اگر شب زنگ نمیزد، خوابش نمیبرد. الان دیگه رفت راحت بخوابه.»
وقت کار با کسی تعارف نداشت. برایش فرقی نمیکرد طرف رفیق سی چهل سالش است یا تازه به او رسیده. به وقتش، شاید بدترین تنبیه های نظامی ها را هم به خرج میداد؛
اما نمیگذاشت روزی بگذرد و طرف دلخور بماند.
🔸الان که فکر میکنم، میبینم هیچکس روی کره زمین پیدا نمیشود که از حاجی دلخوری داشته باشد؛ هرچه بود همان ساعت های اول از دل طرف در میآورد.
📚سلیمانی عزیز، ج۱
@tarbiatemanavi