بسم الله الرحمن الرحیم بنده شبی در خواب دیدم که یکی از اولیاء خدا به قم تشریف آورده اند. در خواب به من گفتند ندائی از امام زمان به گوش تو خواهد خورد. این مطلب در ایامی بود که همیشه دعا می کردم که خداوند دستم را به استاد کاملی برساند. در آن موقع من خدمت برخی از اولیاء الله می‌رفتم، مثل مرحوم آقای دولابی و آقاسید حسین یعقوبی و آقای نصیری شاگرد مرحوم بهاء الدینی امثال ایشان، ولی به یکی از عرفای بزرگ، یکی از اولیاء خدا خیلی بدبین بودم و همیشه بد می‌گفتم که ایشان مرحوم علامه طباطبائی بودند صاحب المیزان. در همان زمان که با ایشان بد بودم و صادقانه هم در طلب استاد کامل بودم آن خواب را دیدم. از منزل بیرون رفتم و در خیابان به آقای سید عبدالله موسویان برخورد کردم که از شاگردان مرحوم آقای الهی قمشه‌ای بود و هنوز هم زنده اند. با ایشان برخورد کردم و احوالپرسی کردم و گفتم از اولیاء الله کسی تازه نیامده قم؟ گفتند چرا آمده است. شما آقا سید محمدحسین طهرانی را می‌شناسید؟ گفتم نه! نمی‌شناسم و هنوز اسم ایشان را نشنیده بودم. این جریان مربوط به خیلی سال پیش است. مربوط به سی و چند سال پیش است. گفتند من الآن نشانی ایشان را به شما می‌دهم. ایشان مردی است معروف در نزد اولیاء خدا و ناشناس در نزد عوام. شما الآن برو از ایشان وقتی بگیر. ایشان شاید بخواهند در قم چند روزی بمانند. از الآن از ایشان وقت بگیر. من از همانجا مستقیم آمدم به آدرس مرحوم علامه و درب خانه را زدم و خودشان تشریف آوردند دم در. یک شال سبز کشمیری هم بر دوش انداخته بودند و خیلی چهره زیبای ملکوتی داشتند که تا آخر هم این چهره معنوی محفوظ بود. آمدند دم در. بنده سلام دادم و با اینکه نمی‌خواستم دستشان را ببوسم خم شدم دستشان را بوسیدم و گفتم من از دوستان آقا سید عبدالله موسویان هستم و ایشان شما را معرفی کرده‌اند. آمده‌ام وقت بگیرم که چند روزی که شما تشریف دارید هر ساعتی که وقت دارید خدمت شما برسم. اگر می‌شود روزی یک ساعت وقت بدهید چون سؤالات زیادی دارم. ایشان فرمود دیگر با چه کسانی قبلاً‌ آشنا بوده‌ای؟ گفتم با آقای شیخ ذبیح الله قوچانی. من تازه از خراسان آمده‌ام به قم و تازه شما را شناخته‌ام. گفتند چه شده آمدی اینجا؟ آقاسید عبدالله موسویان کی هستند؟ گفتم من یک شب قبل خواب دیدم که ندائی از امام زمان امروز به گوش تو خواهد خورد. و این ندای از امام زمان را به شما تطبیق دادم.