دوست داشتن مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود ؛ و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت. یا وقتی که ادکلن ام را سمتِ چپِ آینه گذاشت میدانست که دوست دارم آنجا باشد. آلبالو پلو هایش برای پسری که از راهِ دور رسیده و بوی غذا مستش میکند .. صدای پدری که به خانه می آید و میگوید؛ باباجان از آن آلوها که دوست داری خریدم.. این هم بیسکوئیت‌های چای عصرت .. تو که قند نمیخوری ... یا اصلا همان وسطِ هندوانه که مال من است .. حتی سهمِ ته دیگِ سیب زمینی اش! بی آنکه بخواهم بی آنکه بر زبان آورم .. میدانی که چه میخواهم بگویم ؟! دوست داشتن همین ریزه کاری هاست همین کتلت‌ها و هندوانه‌ها همین بیسکوئیت چای عصر .. دوست داشتن همین عمل کردن‌هاست همین "حواسم هست‌ها" .. حرف را که همه بلدند بزنند ... 👤مریم قهرمانلو