بعضی کارها را می‌گوییم: این راحت‌تر است. اسلام می‌گوید: مؤمن نشانه‌اش این است که خودش را به دردسر بیاندازد ولی مردم راحت باشند. این پلیس راه، در جاده‌ها، مرزبانان، بی خوابی می‌کشند، کشیک‌هایی که دارند، در آتش نشانی، اینها خیلی سخت است ولی مردم راحت هستند. ما انتخاب راحت داریم. یعنی می‌خواهیم با کار نازک، نان کلفت بخوریم. اسلام می‌گوید: وقتی آدم خوبی هستی که با کار کلفت، نان نازک بخوری. یعنی کار خوب کن اما قناعت کن. قناعت کن یعنی نان... این مشکلی که الآن داریم، چه فرد و چه جامعه، خانواده، تحصیلات، حوزه، دانشگاه، هرکس هر مشکلی دارد بخشی از مشکلات به این برمی‌خورد که انتخابش درست نبوده است. یک چیزهایی خوانده که به درد نمی‌خورد. یک شعری به نظرم خواجه نصیرالدین طوسی دارد، شعرش را حفظ نیستم. می‌گوید: آنچه برداشتم معلوم شد باید بگذارم، بی‌خود برداشتم و با خود بردم وآنچه گذاشتم باید برداشته باشم. برداشته‌ها گذاشتنی بود و گذاشته‌ها برداشتنی بود. می‌گوییم: عجب! چرا من این را انتخاب کردم؟ چرا این حرف را زدم؟ چرا با این دوست شدیم؟ مثلاً می‌خواهیم رفیق بگیریم، نسل نو. حدیث داریم اگر می‌خواهی رفیق بگیری، اول ببین این بنده خدا هست یا نه؟ اگر لطف خدا را نادیده گرفته، با او رفیق نشو. تو هم هرچه لطف کنی این لطف تو را هم نادیده خواهد گرفت. آن کسی که نعمت‌های خدا را می‌گیرد و دو رکعت نماز نمی‌خواند، این وقتی به خدا اعتنا نکند می‌خواهی به تو اعتنا کند؟ ببین نماز می‌خواند یا نه. دوم ببین پدر و مادر از او راضی هستند یا نه؟ آن کسی که زحمت پدر و مادر را نادیده گرفته است، تو هم با او رفیق شوی هرچه به او خدمت کنی زحمت تو را هم نادیده خواهد گرفت. ببین رفیق‌های قبلی از او راضی هستند یا نه؟ آن که خدمات رفیق قبلی را نادیده گرفته است، خدمات تو را هم نادیده خواهد گرفت. این ملاک انتخاب دوست است. شغل خوب این است که مشکل مردم را حل کنیم. شغل خوب این نیست که سودش زیاد باشد. شما الآن خدا را شکر کنید که معلم هستید و مربی هستید. مثلاً اگر در اداره دخانیات بودی چه می‌کردی؟ تولید دود، توزیع دود، مصرف دود. این هم شغل است؟ آدم تولید سیگار، بعد توزیع سیگار و بعد مصرف سیگار کند. ما اشتباه می‌کنیم در خیلی جاها، حالا... «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى» (بقره/16) قرآن آیات زیادی داریم که می‌گوید: بعضی‌ها، نفهمیدند چه کنند. عمرشان و جوانی‌شان را دادند. چه دادند و چه گرفتند؟ چه دادی؟ جوانی. چه گرفتی؟ نشستیم جدول روزنامه حل می‌کنیم. خیابان قدیمی دو حرفی در تهران، خیابان دو حرفی قدیمی تهران... گوشت کیلویی چند است؟ نان کیلویی چند است؟ تخم مرغ چند شد؟ گرانی و تورم، خیابان دو حرفی، ری! حضرت عباسی این کار است؟ عمر آدم صرف شود که خیابان دو حرفی پیدا کند. حالا مثلاً دو حرفی باشد یا سه حرفی، که چه شود؟ چقدر از عمر ما صرف چیزهای بیهوده می‌شود؟ انتخاب. 5- صرفه‌جویی در اوقات عُمر گاهی اگر حواسمان نباشد، قرآن یک آیه دارد می‌گوید: می‌آید زمانی که برای یک دقیقه التماس می‌کنی. می‌گوید: یک دقیقه، پنج دقیقه عمر مرا اضافه کن. «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا مرا برگردان. می‌خواهی جان مرا بگیری؟ نیم ساعت صبر کن. می‌گوید: نه، فایده ندارد. شب‌های زمستان چقدر طولانی است. پنج، پنج و نیم غروب می‌شود و میانگین مردم ده، ده و نیم می‌خوابند. پنج ساعت شب، قانع نباشند دانشجوهای ما، ماپنج میلیون دانشجو داریم. به درس‌هایی که می‌خوانید قانع نباشید. این درس‌ها را بخوانید اما قانع نباشید. شما بیش از درس‌های دانشگاه هستید و طلبه‌ها بیش از درس‌های حوزه هستند. ما علمایی داریم که دویست جلد کتاب نوشتند. استاد ما از امام نقل می‌کرد که فیض کاشانی به قدری کتاب علمی نوشته که از ورق زدنش مچ ما درد می‌گیرد. صد تا دویست تا کتاب علمی نوشته است. اگر می‌خواهید کتاب بخوانید از نویسنده‌ای بخوانید که چهل سال درس خوانده باشد. اینهایی که سریع برمی‌دارند هی... خیلی از حرف‌ها آب درونش است. یعنی بسیاری از... من خیلی ناراحت هستم. گاهی کتاب می‌خوانم می‌گویم: این دو صفحه را در یک سطر می‌شد بگوید. پدر شما چطور مرد؟ خدا اموات را رحمت کند، تب کرد و لرز کرد و مرد. پنج ثانیه، بله اول مریض شد، گفتیم: او را دکتر ببریم، نبریم دکتر، کدام شهر ببریم؟ این شهر یا آن شهر؟ این بیمارستان یا آن بیمارستان؟ دو ساعت مرگ پدرش را می‌گوید. غذا چه خوردی؟ آش. فکری بودیم چه بخوریم، آش بخوریم یا غذا بخوریم؟ بالاخره تصمیم گرفتیم آش بخوریم رفتیم سبزی آش کهنه بود، رفتیم از سبزی فروشی دیگر و آنجا هم گران بود. آقا برای این اسفناجی که خرید یک ربع حرف می‌زند. حساب کنیم اینها حساب و کتاب دارد و حرف‌ها هم جزء عمل است.