🌹مخالفت خانواده با ازدواج با فلان دختر🌹
دل به عشقی بستم اما مادرم می گفت نه
از تب آتش می شدم تا مادرم می گفت نه
صحبت از مهتاج بانو، دختر همسایه بود
من که می گفتم سهیلا، مادرم می گفت نه
آن طرف، همشیره ها ساز مخالف می زدند
این طرف هم عمه ام با مادرم می گفت نه
ظاهرا بابام هم راضی به این وصلت نبود
ظاهرا البته زیرا مادرم می گفت نه
در هوایی سرد و برفی راهی صحرا شدم
داشتم می مردم آن جا، مادرم می گفت نه
کارم از این عشق بدجوری به بیماری کشید
چند شب رفتم در اغما، مادرم می گفت نه
عمه و همشیره ها دست از سرم برداشتند
همچنین بابام، تنها مادرم می گفت نه
روز قبل از خواستگاری یا عمویی، خاله ای
فوت می شد این وسط، یا مادرم می گفت نه
خواستگاری هم که می رفتیم، بی یک لحظه مکث
ازکرج تا شهرِ زیبا، مادرم می گفت نه
از همان ایام تا وقتی که وصلت سرگرفت
همچنان با جنگ و دعوا مادرم می گفت نه
آخرش یک هفته بعد از عقد فهمیدم چرا
من که می گفتم سهیلا، مادرم می گفت نه.....
🌹