از همان سفر اولی که مشرف شده بودم، عادت نداشتم با کسی به حرم بروم. هرچه سفر اِناُمیها اظهارلطف میکردند و زائرنوازی میفرمودن که بیا و باهم برویم حرم,این حقیر امتناع میکردم. و همیشه ترجیحم این بود که تنها، خدمت امام برسم.
اما اینبار گویا با بقیهی دفعهها فرق میکرد. دو سه تا از رفقا اصرار فراوان ,که بیا و باهم برویم حرم امیرالمومنین. من هم که دل نداشتم دلِ زائرآقا را بشکنم گفتم: "
#گوربانیَم"، برویم .
نجف باران شدیدی میبارید. با طهارت کامل! و خیس خیس,وارد حرم شدیم. ایام قبل از اربعین بود,جمعیت به قدری زیاد بود که کفشداری,وقتی آرمهای متحدالشکل عتبه را بر چادرهایمان دید,هرچه ابرام کردیم که بزرگوار، کفشهایمان را جدا جدا تحویل بگیر، نگرفت که نگرفت. اینجا مقام "فاخلع نعلیک" بود.
وارد خانهی پدری شدیم.
...السلام علیک یا ساقی، من علیک السلام میخواهم.
با دوستان تصمیم گرفتیم به صحن حضرت زهرا سلامالله برویم و زیارتنامهای هدیهای کنیم. آنجا عموما افراد,در حال "
#قضای_خواب_شهدا" هستند و آن صحن مبارک را مکانی برای استراحت میدانند.
من به دوستان گفتم: درست است که "
#ما_پلو_هم_بخوریم_با_رفقامون_میخوریم" اما اگر اجازه بدهید من بروم در گوشهای از صحن، و خلوتی بگزینم. آن رو به رو را نشان دادم و گفتم آنجا مینشینم، فلان ساعت فلان مکان هم را ببینیم.
جای شما خالی، خلوتی بر بدن زدیم و سر ساعت مقرر آمدم پیش دوستان...
هرچه میگردم، در این جمعیت هرچه جست و جو میکنم! دوستان را پیدا نمیکنم. حالا مسئله اینجا بود که كُد کفشداری سهتایمان، دست یکی از آن دوستان بود!
به خودم گفتم خب مشکلی نیست که کفش ندارم، پابرهنه برمیگردم. عارفانهتر هم هست... . نگاهی به بیرون انداختم دیدم دُر نجف است که از آسمان میبارد و هنوز باران قطع نشده. قید عرفان را زدم و از رفتن منصرف شدم.
در گوشهای نشستم و برای مولا دَم گرفتم:
در حرم گم شدم که میدیدم، بین دریای بیکران دریا/ریخت مضمون تازه در شعرم، صحن نو صحن حضرت زهرا.
در همین حال و هوا بودم که دیدم کسی صدایم میکند، توسل به آقا جواب داده بود و دیدم سر و کلهی دوستان پیدا شده و گویا در جستوجوی این حقیر بودند! در بین ازدحام،عرض ادبی کردیم و به محل اسکان بازگشتیم.
القصه؛ از من به شما وصیت؛ وقتی دستهجمعی به حرم مشرف میشوید، کفشهایتان را باهم ندهید کفشداری، خصوصا وقتی رحمت الهی از آسمان میبارد.
روز اول
#سفر_مجازی
#زیارت_مجازی
#اربعین99
#نجف
#کربلا_ضرب_المثلهای_مرا_تغییر_داد