❌
#سرگذشت تلخ اما واقعی❌
فقط چهارده سالم بود که عروس شدم
اما یک روز صبح شوهرم رفت
و دیگه پیداش نشد و خبر مرگش رو آوردن 😱🖤
و من شدم عروس شوم و بدقدم 😭
به رسم روستا حبسم کردن
تا نحسیم دامن کسی رو نگیره...😔
اما بعد یکسال نیمه شب در آلونکم باز شد..
و سایه ی مردی روی دیوار افتاد
اون مرد کسی نبود جز ...
🔴
ادامه داستان ‼️😰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194