هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
یه شب شوهرم رفت مادرشو برسونه تالار، عروسی دعوت بود بعد چون تالار دور بود گفت دیگه نمیام خونه میمونم همونجا دیگه تا ساعت ۱۱ برمیگردم، گفتم باشه یه کاسه تخمه برداشتمو جلوی تلویزیون لم دادمو همونجا تو حال خوابم برد🥱 دقیقا ساعت ۱۱ صدای چرخیدن کلید درو شنیدم بیدار شدم بعد همسرمو دیدم از پشت شیشه در نگام میکنه و یه لبخندی میزد که همه دندوناش معلوم بود، بعد منم پا نشدم گفتم الان میاد تو دوباره گرفتم خوابیدم، بعدش که داشت چشمام گرم میشد یادم افتاد که...😱🥶🔥🔥 https://eitaa.com/joinchat/682623520C978864f663 اتفاق وحشتناکی که زندگیمو خراب کرد😭🔥