مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱)
قسمت
#بیست_یکم
🦋جانبازی در رکاب مولا🦋
سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در اواخر ماه رجب و اوائل ماه شعبان زائر مکه و مدینه باشم. ماه محرم شدیم و وارد مسجدالحرام شدیم بعد از اتمام اعمال به محل قرار کاروان آمدیم. روحانی کاروان به من گفت سه تا از خواهران کاروان الان آمدند، شما زحمت بکش و این سه نفر را برای طواف ببر و برگرد.
خسته بودم اما قبول کردم سه تا از خانمهای جوان کاروان به سمت من آمدند تا نگاهم به آنها خورد سرم را پایین انداختم .یک حوله اضافه داشتم یک سرحوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفت من در طی طواف نباید برگردم حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است شما سر این حوله را به بگیرید و دنبال من بیایید. یکی دو ساعت بعد، و با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم در حالی که اعمال آنها تمام شده بود و در کل این مدت اصلاً به آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم .وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم ،اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم .
در آن روزهایی که ما در مکه مستقر بودیم، خیلی ها مرتب به بازار می رفتند اما من به جای این گونه کارها چندین بار برای طواف اقدام کردم. ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا مشغول این طواف شدم و از تمام فرصتها برای کسب معنویت استفاده کردم. در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه میشد جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت : به خاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانمها انجام دادی ثواب حج واجب در نامه اعمال تثبت شد .بعد گفت ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادیم دو برابر در نامه اعمال خودت سبک میشود . اوائل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم و زیارت ها به خوبی انجام می شد .در قبرستان بقیع تمام افراد ناخودآگاه اشک میریختند حال عجیبی در کاروان ایجاد شده بود. یک روز صبح زود در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. بعد به سمت انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم .همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد وقتی در مقابل قبر رسیدم، یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چه میگویی داری لعن می کنی گفتم نخیر دستم را ول کن .او همانطور داد می زد و با سر و صدا بقیه مامورین را دور خودش جمع کرد .
در همین حال یک دفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد من دیگر سکوت را جایز ندانستم تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدن دیگر سکوت را جایز ندانستم یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها اذیتم میکرد چند نفر از زائرین جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند. من توانستم با کمک آنها فرار کنم روزهای بعد وقتی برای حرم میرفتم سر و صورتم را با چفیه می بستم چون دوربین های بقیع،مرا شناسایی کرده بود و احتمال داشت بازداشت شوم. خلاصه اینکه آن سفر، برای من به یاد ماندنی شد اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیه السلام با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید، و برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی در نامه عمل شما ثبت شده است .
🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹
#حج_بقیع_جانبازی_وهابی
ادامه دارد......._________
👇👇👇
@Tarkgonahan