| ▫️مامانم رو گم ڪردم. نوجوان ۱۳ ساله‌ای ڪه به منظور مقابله با دشمن و ضربه زدن به آن ها، به شناسایی و عمق مواضع بعثی ها می‌رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می‌آورد. بهنام چند بار که گیر بعثی ها افتاده بود، گفته بود: دنبال مامانم می‌گردم، گمش ڪردم، بعثی‌ها هم که فڪر نمی‌ڪردند این بچه ۱۳ ساله چه ماموریتی داره، رهایش می‌ڪردند. یکبار رفته بود شناسایی، بعثی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بهش زدند، جای دست سنگین افسر بعثی روی صورت بهنام مونده بود؛ وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود، هیچ چیز نمی‌گفت، فقط به رزمندگان اشاره ڪرد ڪه دشمن ڪجا مستقر است و بچه‌ها راه می‌افتادند. آخرین بار که او را دیدم یڪ اسلحه به غنیمت گرفته بود و با همان یڪ اسلحه هفت بعثی را اسیر گرفته و عقب آورده بود. سال ۱۳۵۹، خرمشهر 🌷 ۲۷ مهرماه، سالروز شهادت شهید نوجوان بهنام محمدی، شهید ۱۳ ساله ی مقاومت خرمشهر گرامی باد. •♡ټاشَہـادَټ♡•