ٺـٰاشھـادت!'
نگاهش به زینب افتاد که خوابیده بود: _ببرمش تو تخت؟خوابش برده. آیه بلند شد که زینب را بگیرد که ارمیا مانع شد: _برای شما..... ❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸