ٺـٰاشھـادت!'
زینب چشمانش را میمالید که از اتاق بیرون آمد: _مامان! مامان! آیه به سمتش آمد: _هیس... بابا خوابه عزیزم! چشمان زینب برق زد: _پس کو؟ ❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313