🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردي در آينه💗
قسمت28
چند لحظه رفت توی فكر، نه ...آدم مشكوكی به نظرم نمياد ... هر چند من توی محيط مدرسه بيشتر مجبورم حواسم رو به دانش
آموزها و مديريت دبيرستان بدم ...
مديريت اون همه نوجوان كه مثل كوه آتشفشان، هيجانات جوانی شون غيرقابل كنترله ... كار راحتی
نيست ... اما هر چی فكر می كنم هيچ دليلی نمی بينم كه آقای مدير بخواد با كريس درگير بشه ...
كريس بيشتر از يه سال بود كه ديگه اون بچه قبل نبود ... و هيچ خطری برای اعتبار و امتياز دبيرستان محسوب نمی شد .
هيچ خطری ... يعنی بايد دنبال نقاط خطر می گشتم ... به نظر می اومد جان پروياس ... به راحتی می تونست افرادی رو كه سد راهش قرار بگيرن رو حذف كنه ... اما چطور... اگه جان پروياس سركرده
فروش مواد باشه ... و كريس به نوعی واسش ايجاد مشكل كرده باشه ... انگیزه بزرگی برای قتل داشته
... ولی چرا باید زنده بودن مقتول برای اونها یه تهدید به حساب بياد ...
يعنی ممكن بود كريس واقعاً
باهاشون همدست نبوده باشه
و من آخرين سؤال و ضربتی ترين شون رو برای دقايق آخر گذاشته بودم ... زمانی كه اون در اوج حس
آرامش بود و خيالش راحت، كه همه چيز تموم شده ... اون وقت ديگه نمی تونست محاسبه شده و كنترل
شده رفتار كنه ... حداقل يك واكنش كوچيك ولی مهم
توی در ايستاده بود ... با من دست و ازم جدا شد ... كه يهو صداش كردم ...
🦱 آقای بولتر ... چرا توی ليستی كه به من داديد اسم دنيل ساندرز ... استاد رياضی دبيرستان تون رو ننوشته
بوديد ...
جا خورد و برای چند لحظه افكارش آشفته شد ... هر چند برای لحظات بسيار كوتاهی بود ... اما چه چيزی
در مورد دنيل ساندرز، اون رو آزار می داد ...
آقای ساندرز تقريباً با بيشتر دانش آموزهاش رابطه خيلی خوبی داره ... اگر بخوام دايره روابط عموميش
رو مشخص كنم ... شايد بيشتر از دو سوم دانش آموزها رو در بربگيره
مشخص بود داره ذهنش رو با طولانی كردن جملات متمركز می كنه ...
اما من نخواسته بودم ليست دانش آموزهای اطراف دنيل ساندرز رو بهم بديد ...
لبخند غير منتظره ای صورتش رو پر كرد ...
آقای ساندرز يكی از نقاط قوت و اعتبار دبيرستان ماست ... برای همين خيلی مورد توجه و حمايت آقای
پروياس قرار گرفته ... ارتباط خوبی هم با همه بچه ها داره ... نمی دونستم ميشه به عنوان يه دوست
مطرحش كرد يا نه چون به هر حال نفوذش روی بچه ها عموميه ...
و اين كلمات تير آخر رو شليك كرد ... چه برنامه زيركانه ای... مديری كه منطقه رو از دست ساير گنگ ها
آزاد می كنه ... با يه وجهه اجتماعی موجه و عالی ... با كمك معلم با اعتباری كه رابط بين مدير و بچه هاست ...
نفوذ كلام و شخصيتش اونها رو به خودش جذب می كنه ... و افرادی مثل كريس كه با تغيير ظاهر، چهره
و رفتار می تونن گزينه های خوبی برای پخش خورده ای وسيع باشن ...
تمام اين نقشه حساب شده بود ... تنها نقطه ضعفش استفاده از دانش آموزی بود كه قبلاً به عضويت
توی گنگ شناخته شده بوده ... برای چنين نقشه و برنامه استادانه ای يه نقطه ضعف حساب می شد ...
اما چرا كشته بودنش... از روی پول مواد، كش می رفته ... بازپرداختش به تاخير افتاده ... با كسی
درگير شده ... يه معتاد اون رو كشته بوده... و دنيايی از سؤال های ديگه ... سؤال هایی كه تا به جواب نمی رسید ... ممكن بود دست ما از قاتل كوتاه بشه ...
در هر صورت، مشخص بود چرا آقای بولتر نمی خواست حرف هاش ضبط بشه ... و يه سری از حقايق رو مخفی می كرد... در افتادن با چنين گنگ فروش موادی ... شجاعتی در حد حماقت می خواست ... افرادی
كه بدون به جا گذاشتن سر نخ ... می تونن توی روز روشن از شرت خلاص بشن....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸