📚👈 استاد صفایی
🔶 دنيا راه است و من نمىتوانم سنگ راه خلق باشم. و نمىتوانم با چشم و صورت و گيسوان و ساقهايم و يا تن صدا و حركاتم خلق را به سوى خودم جذب كنم و براى خودم نگه دارم.
🔶 مسأله اين نيست كه مثلاً من فاسد نمىشوم و طلا كه پاكه چه منتش به خاكه! مسأله اين است كه ديگران نبايد آلوده شوند و نبايد دلهاشان اسير من باشد و نبايد من سنگ راهشان و بت بزرگشان باشم.
🔶 با اين احساس من مىيابم كه خلق را به خود كشيدن و سنگ راه خلق شدن و استعدادها را ضايع كردن، فسادى نيست كه در يك جا حبس بشود و محدود بشود.
🔶 كسى كه راه را گرفت كارش محدود نيست. آنجا كه هستى از ارتباط و هماهنگى برخوردار است و آنجا كه دنيا، راه و كلاس است، يك نگاه، يك لبخند، يك فساد، يك فساد نيست، كه هستى را به فساد مىكشد و تمام درياها و دشتها را در خود مىگيرد. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ ايْدِى النَّاس ...».
📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۱۷۶
❌ نشر با ذکر منبع👈
https://eitaa.com/tavasolitabrizi