🌸
#مولودیه_حضرت_محمد صلی الله علیه وآله وسلم
🌸
#مولودیه_حضرت_امام_صادق علیه السلام
فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دوخورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد
دو موسی از دو دریا ، یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو ، یا دو رهبر ، یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان ، دو رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو ، دو یوسف رو ، دو موسی ید ، دو عیسی دم
دو دریا را دو رخشان گوهر یک دانه پیدا شد
دو جان جان جان ، دو دلبر جانانه پیدا شد
دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمع آفرینش ، یک جهان پروانه پیدا شد
دو سِرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی
یکی سر الله اکبر ، یکی وجه الله اعظم
دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها ، دو بسم الله عنوانها
دو سرو باغ و بستانها ، دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها ، دو مشعل دار کیهان ها
دو خالق را نماینده ، دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده ، دو دلها را رباینده
یکی بر اولیا سادس ، یکی بر انبیا خاتم
بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد
گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد
نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد
بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد
جهان گردیده آسوده ، ملک رخ بر زمین سوده
فلک بر زیور افزوده ، محمد چهره بگشوده
ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم
فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد
ملک مهد محمد را بموج نور می بوسد
بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد
مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد
حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش
صفا چون گل کند بویش صفاها گیرداز رویش
به یاد لعل لب هایش کند رفع عطش زمزم
چو آمد آمنه کم کم بهم چشم خدا جویش
دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش
بنا گه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش
سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد
لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد ازهم
ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر
خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر
سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر
که هستی آفرین هستیتب بخشد رایگان مادر
ببین لطف موید ، را بخوان دادار سرمد را
بدنیا آر ، احمد را ، محمد را محمد را
بذکر حق کن استقبال ، از پیغمبر اکرم
دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او
نه عبدالله زنده نه زنان آشنا با او
دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او
سخن می گفت فرزندش محمد در خفا با او
امیدش بود و معبودش ، وجودش بود و مولودش
محمد بود مقصودش ، زهی از بخت مسعودش
گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم
زیک سو رو به قبله مادرش حوا دعا گویش
ز یک سو آسیه گل بوسه گیرد از گل رویش
ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش
ز یک سو دست های مریم عذرا به پهلویش
که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد
جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شد
به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم
در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلد شد
در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد
در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد
در آن شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد
چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد
چه غیبی در شهود آمد ، خدا را هر چه بود آمد
که او با هر دمش ، بر آفرینش ، جان دهد هر دم
چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه الله اعظم را
فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را
مبارکباد لبخندت ، گرامی باد فرزندت
بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندت
که می خوانند مدحش را ، خدا و انبیا با هم
✅ادامه ای شعر در پست بعد👇👇👇
https://eitaa.com/tavasolnameh/8359