نام خاطره:
دشمنی با خستگی
خستگی عملیاتها رمق رزمندهها را میگرفت. من فرمانده عملیات بودم و بین رزمندهها برای اینکه حاج مصطفی در محور آنها باشد دعوا بود. اخلاق خوش و روحیه شوخ طبعی حاجمصطفی، خستگی از تن آنها بیرون میکرد. هنرش در شوخطبعی این بود که هیچ وقت از ادب خارج نمیشد و کسی را مسخره نمیکرد. کلکسیون جوک بود و به قولی هر موقع جوک خونمون میاومد پایین، حاج مصطفی چند تا جوک ناب به روحیه رزمندهها تزریق میکرد.
خودش هم با خستگی رفاقتی نداشت؛ و یکبار نشنیدم که بگه من خستهام و یا اینکه این کار باشه برای فردا. یک نفر بود که جوکهایش را برای دیگر رزمندههای سوری و لبنانی ترجمه میکرد. آنها هم با شنیدنش از شدت خنده روی زمین غلت میزدن. از این محبوبیتش استفاده میکرد و گریزی هم به پند دادن میزد؛ و یکی از پندهای همیشگیاش، تشویق به تلاوت روزانه قرآن بود. نمیگذاشت وقتی از خودش و دیگر رزمندهها تلف شود. یا دورش جمع میشدن و جوک تعریف میکرد و یا از عقیدتی برایشان قرآن میگرفت و تشویق به تلاوت قرآن میکرد.
همیشه میگفت: هرچقدر هم قرآن بخوانیم. آن دنیا حسرت میخوریم که چرا بیشتر نخواندیم. عملیاتی که در حلب داشتیم. اگر حضور ایشان بهعنوان جانشین من درعملیات نبود. بعید میدانستم بتوانم عملیات را مدیریت کنم و پیش ببرم. از ایجاد نشاط و روحیه دادنش گرفته تا مشورتهای فنی و عملیاتی که میداد. حضورش باعث شده بود ساختار معیوب مهندسی عملیاتها نیز اصلاح شود. قبل از ورود ایرانیها، سوریها هیچ ساختار مشخصی نداشتن و این ضعف، یکی از علتهای اصلی شکستها و عقبنشینیهای متعدد آنها بود که حاج مصطفی چه در بحثهای فنی و چه در ایجاد ساختاری تشکیلاتی و منسجم، بسیار خوشفکر و زبده بود.
برای اولین بار برای طراحی یک عملیات، ازش مشورت گرفتم. کاری که چندین نفر در طول هفته باید مینشستن و آنرا طراحی میکردن. روز بعد ایشان کمتر از 24ساعت و به تنهایی، طرح و نقشه عملیات را برایم آورد. جامعیت و توجه به جزئیات و ظرائف طرح شگفتآور بود. طرح را برای فرماندههای بالادست فرستادم و با تمامی جزئیات پذیرفته شد؛ و شگفتی بیشتر آن طرح عملیات، پس از پیادهسازی آن رقم خورد و باعث تصرف نقاط سوقالجیشی و عقبنشینی مذبوحانه دشمن شد.
❌انتشار با ذکر منبع شرعا مجاز است
@irantalast